من تو دوران ابتداییم ناظمامون خیلی وحشی بودن
یادمه کلاس پنجم بودم زنگ تفریح تموم شده بود میگفتن نباید وقتی زنگ خورده از بوفه خرید کنید من یادمه داشتم خرید میکردم یه پیراشکی گرفته بودم با یه پفک داشتم برمیگشتم برم تو صف دیدم ناظم داره میاد بعد اومد خوراکی هامو گرفت انداخت سطل آشغال بعد رفتم نگاه کردم گفتم حداقل پفک ک روکش داره روشو بشورم دیدم عوضی پفکمو ترکونده
هیچوقت یادم نرفت خدا ازت نگذره فامیلیشم مظاهری بود
نمیدونم چرا اون موقع ب والدینم نگفتم بیاد پدرشو دربیارن
جالب من دهه هشتادیم این اتفاق برام افتاده