2777
2789

خواهرشوهر من ازم سه سال کوچیکتره از قضا ما تا عقد کردیم ایشون شکمش اومد بالا و تحمل اینکه ما توی چشم باشیم رو نداشت دقیقا وقتی شیش سال بعد من باردار شدم و زایمان کردم زنگید گفت منم بچه میخامو دوباره باردار شد عید توی مهمونی ها وقتی ب بچه ی من توجه میکردن طاقت نکرد و دوماهگی جاااار زد که من حامله ام...مادرشوهر منم همه جا با افتخار سر بچه ی اولش میگفت که دخترم طبیعی اورد و همه میگفتن وایییی چرا میخای طبیعی بیاری خیلی سخته و پاشو کرد تو کفش که حتما باید طبیعی باشه با افتخارررر میگفتا....

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

اقا جونم براتون بگه شوهر منم گوشی....ماه هشتم بود و رفتیم بیمارستان ها رو سر زدیم دیدیم طبیعی رایگان سزارین فقط درصورت خاص ۵ تومن خصوصی هم طبیعی ۱۰ تومن سزارین ۴۰ تا ۷۰ به نسبت بیمارستانش ...اقا شوهر منم گفت بیا همین بیمارستان دولتی بهتره و فرقی نداره منم برات ماشین ظرفشویی خوب میخرم بجای پول بیمارستان و مامانم و خاله هامم میگفتن طبیعی بهتره و سزارین شکمتو پاره میکنن و عل بل 

خواهر شوهرت هر موقع که دلش بخواد باردار میشه هیچ ربطی هم به کسی نداره زایمان طبیعی هم صد در صد بهتر سزارین هزار ماشاالله هم به جون مادر شوهرت خدا نگهش داره برا دخترش وپسرش

اقا منم اونموقع حالیم نبود گفتم اگه برم سزارین خواهرش هی منم منم سرش درمیاره و میگه من فقط تونستم طبیعی بیارم از اونطرفم مامانم هم اصرار میکرد و گفتم شوهرم هرگز ماشین ظرفشویی نمیخره برام اینجوری با این بهانه میخره ....خلاصه رفتیم ظرفشویی بزرگ سامسونگ خریدیم و قرار شد برم زایمان طبیعی

خلاصه ما هم با حال خوب روز زایمانم ک شد یه لک کمرنگ فقط دیدم و رفتیم بیمارستان...دیگه مامانم هم یکماه اومده بود اونجا اصلا طاقت نداشت دیگ یروز اضافه تر بمونه و گفت هر جور شده همین امروز برو رو تخت بخواب و بگو درد دارم ...اقا هی رفتن هی اومدن هی دست کردن اون تو هی دست کردن خدایا....چهار ساعت پنج ساعت گذشت و من کلافهههه میگفتن چهارسانت پنج سانت هیی رفتن و اومدن وایییی شد ده ساعت درد داشتم با اینکه از اینستاگرام تکنیک یاد گرفته بودم معاینه ها اذیتم نمیکرد ولی درد فراوان داشتم و کمربند محکم ب شکممم بسته بودن

خلاصه ما هم با حال خوب روز زایمانم ک شد یه لک کمرنگ فقط دیدم و رفتیم بیمارستان...دیگه مامانم هم یکما ...

دیگه شب شد از دوازده گذشت صبح شد ی لحظه هم نخابیدم درد کشیدم درد کشیدم زار زدم مرگو دیدم به چشمم دیدم بدترین جا اونجا بود دیدن فایده نداره سوزن و سرم فشار زدن و خودشون کیسه اب رو پاره کردن تو یه اتاق تک و تنها زار زدممممم لکه های خون ازم میریخت سوره انشقاق هم گذاشته بودن بالا سرمون ولی مگه میشد با اون درد بخونی ؟؟؟دیگه ساعت ۲ با زجه های فراوان و چهار پنج تا ماما بالاسرم بچه ی درشت رو از هیکل ظریف من کشیدن بیرون

دیگه از فرداش و ده روز بعدش و یکسال بعدش ک عفونت بدجور داشتم نگم بهتره که پرستار بخش اون روز شکم منو دیده بود و فردای زایمان وزن بچه رو چک کردن و سرشو تکون داد گفت تو اصلا کیس زایمان طبیعی نبودی....نمیدونم دعاهای کی بحقم گرفت چون همونجا یکی از زائوها درد طبیعی کشید و اخرشم رفت سزارین دیگه دیدن داره میمیره.... 

الان از حالم بگم با اینکه لاغرم افتادگی رحم و ریزش ادرار دارم بعد از دوسال و نیم واژنم که نگم بهتره که اصلا جمع نشد همه میگفتن نه جمع میشه و گلاب به روتون شماره ی دو رو هم نمیتونم نگه دارم و سریع باید برم سرویس اختیارم از قبل خیلیییی بد شده ....هنوز که هنوزه پشیمونم بدترین درد زندگیم بود و زنداداشم وقتی فهمید طبیعی بودم همش جلوی من میگف وای من اصلاااا درد نکشیدم اصلنم اجازه ندادم کسی بهم دست بزنه همه کارامم خودم کردم در صورتی که من تا ده روزاز شدت جراحات واژنم مسکن های خیلییییی قوی میخورم تا بتونم ب بچه شیر بدم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز