یکی دوماهه با داداشم قهرم الان چند روزی بچه اش ریه هاش عفونت کرده بود بیمارستان بود تازه مرخص شده به نظرتون برم دیدنش یا نه؟هنوز آشتی نکردیم نمیدونم چیکارکنم
به نظرم برو
تماس بگیر اگر برخورد مناسب دیدی حتما برو واسه بچه هم یه اسباب بازی بگیر
نرو چون امکان داره برخورد بدی ببینی و پشیمون شی دقیقا منم مث شما شدم وقتی بخاطر بچش رفتم گفت الان اومدی ذوق کنی و دلت خنکه؟زنشم گفت آره دیگه فقط موقع بدیا میان خوشیا رو چشم ندارندببینن در صورتیکه من صدای شکستن قلبمو همونجا بلند شنیدم 😔
باشه 😔شوهرمم از یه طرف میگه اون مقصر بوده اون که زنگ نزده بهت چرا میخوای بری ولی نمیخوام جلو دوست ودشمن قهر بمونیم خودش از خانواده خودش کینه نمیگیره اصلا حتی اگه سرمارو ببرن😐حالااین وسط داره منو منصرف میکنه
وای خدا چه بد😭😭😭اخه کی راضی میشه بچه برادرش مریض شه چرا باید دلت خنک میشد😔منم خیلی ناراحتم میخوام همیو بهونه کنم آشتی کنیم ولی بازم زنگ میزنم ببینم چه جوری حرف میزنن اگه دیدم لحنشون بده نمیرم شایدم اصلا گفتن نیا
راستی بعدش چی شد؟؟ آشتی نکردین؟؟ الان رابطتون چه جوریه؟؟ منم با داداشم وزن داداشم رابطه ام خوب نیس باعث قهرم خودشون بودن که من قهر کردم اونام اصلا عین خیالشون نبود ولی دوس ندارم قهر بمونیم حداقل درحد سلام احوالپرسی
ارتباط بگیرم جز حرص دادن چیزی ندارن برام هیچ وقت برام دلسوز نبودن ولی دوس ندارم قهر بمونیم همین که درحد سلام احوالپرسی باشه کافیه شوهرمم از خداشه قهر بمونیم که هی سرکوفت بزنه که قهر کردی داداشت عین خیالشم نبود الانم میگه خاک توسرت که تو میخوای بری آشتی 😐ولی حرفاش برام مهم نیس میگم حداقل من قهر کردم تو عرضه قهرم نداری
پس یه ارتباط ساده داشته باش در حد سلام و احوال پرسی، اگه خودشون مایل به رفت و آمد و مهمونی بودن شما هم همونجور باش، شوهرت متوجه کن که اگه من برای آشتی پیش قدم میشم خودم کوچیک نکردم میخوام حرمتها شکسته نشه، اینجوری وقتی خودتون هم قهر بودید جای آشتی سریع باقی میمونه از هر دو طرف، البته امیدوارم اتفاق نیفته و همیشه بینتون محبت برقرار باشه
دقیقا همینه جلو فامیل زشته دیگه کلا خوشم نمیاد قهر باشم با کسی هی گفتم اونا پیش قدم میشن که نشدن 😔 منم فعلا زنگ میزنم ببینم چی میگن ...آخه خونشون هم بالای خونه مامانم ایناس چشم توچشم میشیم زشته دیگه تا کی همو ببینیم سلام ندیم
الان سه ساله که قهریم مقصر بودن خودشون میومدن دائم خونه مادرم و خونه ی من بعد ک عید شد ما خواستیم بریم همسرش گفت من حتی مادر خودمم نمیاد خونمون فقط ما میریم و اجازه ندادن بریم مامانم خیلی ناراحت شد و گفت خدا کنه خوشبخت باشین ما نمیاییم اصلا که من خیییلی ناراحت شدم بخاطر مادرم و به داداشم گفتم خجالت بکش واقعا زشته این رفتار و اینجا کسی خدمتکار شما نیست که بعد اون دیگه نیومدن و ما هم نرفتیم تا وقتی بچش بستری شد من رفتم که جوابمو اونجوری دادن و انگار نه انگار که مقصر قطع رابطه اونا بودن منم فقط سکوت کردم و برگشتم و خدارو شکر که تنها بودم 😕😕
بعضی وقتا گوشت و خونت جوری باعث عذابت میشه که ترجیح میدی رابطه ای نباشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
13 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
