دلم خیلی شکسته…مادرم علی رغم نداشتن وظیفه در قبال من از اول بارداری کنارم بود بعد از زایمان تا چهارماه کنارش بودم و کنارم بود سرکار میرفتم بچه مو نگه میداشت دستش درد نکنه منم جبران میکردم چهل میلیون دادم برای سفر کربلاش با بابام طلاخریدم هدیه دادم خریدای فروشگاهی انجام دادم خلاصه تمام تلاشمو برای جبران محبتش کردم اینارو میگم که نگین وظیفه اش نبوده بله میدونم برای همین جبران کردم..الان دوماهه شدیدا کمرم اسیب دیده و بچه ام خیلییی شیطون و پردست و پاس هر وقت میخوام برم میگه حالا بابات امروز چندتا عطسه زده حالا آب فشارش کمه حالا کسی نیست بیاد دنبالت…من زمانی میرم اونجا که کمرم اذیت باشه و زحمتی نباشم براش..چندروز پیش پسرم سرماخورده بود پشت سرم به داداشم گفته این عرضه حموم کردن بچه هم نداره بعد جلو روم هیچی بهم نمیگه فقط میگه بچه رو بیار خودم حمومش میدم بعد از پنج شش روز میگم بیام میگه حالا اب نداریم بعد داداشم میگه اب که خوبه مامان…وقتی میخواییم بریم خونه خودمون کاملا خوشحالی رو تو چهره و حرفاش میبینم..حالا دلسوزان نگن که وظیفه اش نبوده و نیست من میگم حداقل وقتی بعد از چند روز میرم این چه رفتاریه با من میکنه؟!!یا حتی امروز گفت خاله ات امروز ظهر اینجاس تو برو خونه خودتون!!!جدیدا مستقیم میگه برو خونه خودتون نشستم سرسفره ناهار با خاله ام داره میگه میگم حامد(داداشم)برسونتت🥲🥲🥲اصلا بدون اینکه من چیزی بگم حالا تازه سرظهر اومده بودم گفتم تا عصر حذاقل میمونم که دیدم خیلی اصرار داره برم وقتی هم چیزی بهش میگم ناراحت میشه و کلا میره تو خودش
کوتاهش کن
مادر منم چشم دیدن منو نداره
به مامنت حق میدم.خسته شده نمیتونه دیگه
چ حس بدی😕
از وقتی از خونه اش دراومدم یبار نهار یا شام نگفته باشوهرم برم
خب اونک آدمه خسته میشه
شاید حوصله نداره
تو هم کمتر برو که عزیز باشی
بقیه مگه چکار میکنن با چندتا بچه
وا
حتما پسرت واویلاس؟
وا،اینا چه ربطی به جادو داره!
بهش حق بده
خسته شده
کم برو ولی زنگ بزن و احوال بپرس روزانه
آیتکرسی بنویس و به بازو راستت ببند وقتی میخوای بری اونجا
سحر نیست
دوست داره روال زندگیش به حالت عادی برگرده
خسته شده حوصله بچه نداره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
16 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
