2777
2789

اول کامل متن رو بخونید بعد شات هارو ببینید بعد نظر بدید

من مدت زمان زیادی بود که عاشق ینفر بودم ولی صداشو در نمیاوردم.

اما کلی عذاب کشیدم 

دورادور همو میشناختیم اون منو زیاد ندیده بود ولی من اونو دیده بودم..

اما میشناخت.

ی گروه مشترک داشتیم یبار اونجا ی بحثی پیش اومد بینمون...

بعد کار به پی وی کشید 

یمدت همینطور صحبت ادامه پیدا کرد...

میدیدم رفتارش تغییر کرده

میگفت صدات آرومم میکنه و..

حرفات حالمو بهتر میکنه.

تا اینکه یروز گفت من ازت خوشم اومده و شروع به ابراز علاقه کرد..

منم گفتم که خیلی وقته منم عاشقتم(باختو همینجا دادم)

باهاش به بهترین شکل ممکن رفتار کردم محبت کردم درک کردم توی حال بدی هاش حالشو بهتر کردم..

اون به من محبت میکرد من به اون..

اما حس میکردم من از ته دلم محبت میکنم اون اما نه..💔

دلسوز بودم و...

مدام میگفت هیچکس منو اندازه تو تابحال دوست نداشته 

حتی محبتی که از تو دیدمو از مامانم ندیدم.

تو خیلی دوسم داری..

من حس میکردم منو دلی دوست نداره...

اما مغزم قفل بود..

حتی میفهمیدم بلد نیست اونطور که به دلم بشینه محبت کنه اهمیت بده بهم...


تا اینکه ی شب گفت خیلی خوشگلی خیلی با محبتی کسیو عین تو ندیده بودم تو باعث شدی چیزای خوبی از زندگی یاد بگیرم چیزای خوبی رو تجربه کنم

خیلی بهم محبت کردی

ولی من دروغ گفتم که عاشقتم و همه محبت هام دروغ بود همه چی داری ولی من هرکاری کردم عاشقت نشدم ولی دوست ندارم قطع ارتباط کنیم آدمایی مثل تو کمن میخوام باهات رفیق بمونم و همه جوره اونطوری پشتت هستم برام خیلی ارزشمندی و مهمی نمیخوام حال بدیت رو ببینم و کلی تشویق کرد که درس ات رو بخون باید ببینم که موفق شدی و...بهش گفتم اگه بخاطر درسم داری این کارو میکنی ک به درسم آسیب نخوره بدون اینکاری ک میکنی خیلی بدتره هااا گفت نه واقعا عاشقت نشدم هرچی سعی کردم ولی میخوام باهم عین رفیق باشیم بهش گفتم میگفتی صدات آرومم میکنه و..چیشد؟! گفت هنوزم میگم صدات آرامشبخشه خیلی خوشگلی با محبتی و..(بخشی از چت هارو میزارم میبینید چون زیادن نمیشه همرو گذاشت چتای واتساپ مربوط به اون شبه)


اون شب من مردم و زنده شدم و تا الان حالم چندان خوب نشده...

نمیتونم وصف کنم توی چ وضعی ام..💔

من بهش گفته بودم میخوام ارتباطمون بخاطر درسم محدود باشه و باهم به توافق رسیده بودیم از قبل که ارتباطمون محدود باشه گفته بودم روزا 5 صبح بیدار میشم صبح بخیر میگم شبا شب بخیر میگم یکم حرف میزنیم میخوابم ...

اونم مدام نگران درسم بود اما نمیتونستم زیاد کنترل کنم مدام میرفتم سمتش..


خلاصه اون شب گفتم من دیگه تموم شدم...

و از همون شب دیگه کلا محو شدم نه کسی تا حالا منو دیده نه تو مجازی هستم...

از فردای اون شب پیام داد منتظر شب بخیر و صبح بخیر گفتنت هستم

من جواب ندادم

بعد تا چند روز خودش شب بخیر و صبح بخیر گفت بازم جواب ندادم...بقیه حرفاشو توی شات ببینید



الان هم شات واتساپ که مربوط به شب کات کردنمونه رو میزارم هم پیام های بعد کاتشو 


نظرتونو بگید...

نمیفهمم تو سرش چی میگذره


همش قلب احمقم میگه نکنه عاشقمه بخاطر اینکه به درسم لطمه نخوره اینطوری کرد...

آخه تا ی ربع قبل اون حرفاش همه چی یجور دیگه بود..💔🥲

💥 لایک نکنید لطفاااا‼️(دیگه کاربری فقط دست خودمه، کاربریمو خدا آزاد کرد😂)موقتا دوباره دو نفر شدیم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز