مدت هاست میخوام از همسرم جدا بشم ولی
از بعدش میترسم..نصف فامیل خواستگارم بودن که هرکدوم با شناختی که ازشون دارم از طلاق من بال درمیارن که من زندگی من خوب نشده ولی خودشون خوشبخت شدن..اونوقت هی میان سراغ پدرومادر که شما گفتین دامادمون خوب پس چی شد؟؟طفلک مامان وبابام هم باید توپیری حرص بخورن..
همسرم روخیلی دوست دارم ولی از بس که از بچگی به لحاظ عاطفی ومالی براش کم گذاشتن کلی مشکل داره..دلمم براش میسوزه..اونقدر که تنهایی کشیده ولی خب منم جوونم خسته شدم بس که گریه کردم..
همسرم درونگراست..همش توخودش..بلد نیست محبتش رو نشون بده..سر چیزای خیلی جزئی عصبی میشه مثلا سوئیچ ماشینش رو گذاشته رو میز من خواستم میز رو گردگیری کنم جابه جاش کردم..حالا دادوبیداد راه میندازه..
اهل بددهنی یا کتک زدن وخیانت واین حرفا نیست..ولی باید بره مشاوره.. یه مدت به زور رفتیم..گفت وسواس فکری داره..ولی یه مدت اومد ودیگه ادامه نداد..
منم خسته شدم میخوام جدا بشم..