بحثمون شد پریشب سر یه چیز الکی
من بهش گفتم نه رو خودت میشه حساب کرد نه روی حرفات بحث بالا گرفت و دعوامون شد و همینجوری بحثای قدیمیمونو کشید وسط و …
بعد گذاشت رفت گفت بزار بچه به دنیا بیاد تکلیفتو روشن میکنم
زن داداشش داره طلاق میگیره رفته خونه باباش خونه خالیه
اینم رفته پیش اون
خانما عزیز قشنگا من لطفاً مشکلات در لحظه حل کنید یعنی بعد از فضا دادن زمان با همسرتون حرف بزنید این مدل دعوا ها که گذشته شخم بزنید اصلا آخر و عاقبت نداره
الان هم زمان بده بیاین دوتایی قشنگ حرف بزنید
منم گفتم اگه حامله نبودم که جوری تکلیفتو روشن میکردم
بچم جلوی دست و پامو گرفته فعلا
به نظرم هر مشاوره ای اینجا گرفتید برعکسشو عمل کنید آخه آدم عاقل میاد از یه عده مطلقه و مجرد و بچه سن نا بالغ مشاوره بگیره ؟
الان میان میگن به درک تپ هم قفلارو عوض کن بره بمیره قرص بریز تو غذاش و ....
در این مواقع سکووووت بهترین راهه و به جاش زیر ابی برو دیشب شوهرم فوش داد سکووت کردم هچی نگفت یه ساعت بعد گفتم این بچه ها لباس ندارن هواهم سرده مریض شن باید فقط خرج دوا درمون کنیم گفت فردا برو بگیر بزار امشب ببرمش بیرون رستوران و لباس خودمم اضاف میکنم بابت جبران
چرا برادر شوهرت با اون دختر بیچاره این کارو کرد؟ خب اگه واقعا نمی خواستش چرا باهاش ازدواج کرد؟ البته از دختره هم تعجب می کنم که تمام رفتارهای زشتشو دید ولی بازم باهاش عروسی کرد.
اسی برید مشاوره
باید این گذشته رو بالاخره بتونید دور بندازید که باعث بحث توو زندگی نشه
سلام خوبی چه خبر؟استرس برات خوب نیست خواهر
دعوت و این حرفارو بزارین برا بعد زایمان
الان چطوری شوهرت برگشت؟
