2777
2789

سلام بعد چند ماه به نینی سایتی های عزیز امیدوارم حالتون عالی باشه اگه حوصله داشتی بی زحمت بخون و نظرتو بهم بگو چون خیلی برام مهمه🥲🤍

خانوما یه پسری هست کهههههه 6 ماهه باهم در ارتباطیم

26 سالشه بچه خوبیه خانوادشم خوبن ظاهرا اهل دود و دم و اون زهرماریای دیگه نیست هرچیم میگم گوش میکنه بی چون و چرا 35 تومن ماهانه حقوقشه پرشیا داره خونه هم داره میسازه باباش خیلی کمک میکنه بخاطر خونه بهش دوتا بردارن بزرگه اینه خانوادش خیلی هواشو دارن خیلییی باباش مخصوصا و خودشم خیلی پدر مادرشو دوس داره از همون ماه اولم که صحبت میکردیم میگفت من دنبال رابطه جدی هستم نه الکی و دو روزه الان بعد 6 ماه درباره خاستگاری و اینا خیلی جدی تر شده جوری که خانواده هردومون میدونن میخاد بیاد ولی من دو دلم من یجوریم نمیدونم چیکار کنم اوایل صحبتامون خیلی درباره مامانش میگفت (مامانش سرطان داشته الان حالش خوب شده) مثلا میگفت من میخام فردا مامانم خدایی نکرده طوریش شد یا بستری شد کسی باشه که یه چایی دست بابام بده و ازین حرفا من خیلی حس بدی میگرفتم ازین حرفاش بهشم گفتم 

گفت من اصلا منظورم این نیس که تو بیای اینجا نوکری کنی و فلان من غلط بکنم و ازین حرفا گفت من مادرم موقعی که قبلا بیمارستان بود همسایه ها میومدن برامون غذا می‌آوردن یا به کار خونه میرسیدن من فقط نمیخام اونجوری باشه 

کلا خیلی گیره رو این مسئله منو خیلی میترسونه این حرکتش یا مثلا یبار دوباره درباره اینا حرف می‌زدیم گفت الان بعضی دخترا تا لنگ ظهر میخابن ساعت دو پا میشن میان یه چی میخورن باز میرن میخابن فلان من نمیخام اونجوری باشه و مامانم جلوی تو خمو راست بشه به نظرم بی احترامیه و فلان باز من حس خیلی بدی گرفتممم ازین حرفش

پسره حرف منو گوش میکنه هیچوقت نه نمیگه بهم اصلا ولی این رفتارش گیر بودنش رو مامانش خیلی رو مخمه از طرفی میگم چون مامانش مریضه درسته خوب شده ولی باز بدنش ضعیفه میگم شاید بخاطر اونه خب مادرشه بلاخره

والا طبق گفته های خودش منکه نمیدونم ندیدم نشنیدم نمیتونم چیزی بگم میگه مامان بابام خیلی ذوق دارن از وقتی فهمیدن و دیدنت خیلی خوشحالن و فلان بیشتر از من دوست دارن  

ولی من نمیتونم اعتماد کنم باور کنم نمیدونم اصلا چی بگم و چیکار کنم خانواده منم راضی هستن ولی من خیلی ذهنم مشغوله نظر شما چیه بگین بخونم ببینم شماها چی برداشت میکنین ازین حرکات و حرفا و رفتارا

مرسی🥲🤍

زندگی پر حیاهوی پوچ

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اگرهمو دوست داريد و شرايطتون خوبه قبول كن

بنظرم يه كم غذا درست كردن سخت نيست

فكر كن پدر خودته وقتي اينقدر هواتونو داره محبت كن هزار برابرش بهت برميگرده عزيزم اونم منظوري نداره دوست داره پدرش رو نثل پدر خودت بدوني گرچه نميشه ولي بهشون احترام بذار

من از اینکه پارتنرم اینقد مامانشو دوست داشته باشه حس خوبی میگیرم حس میکنم منم همونقدر میتونه دوست داشته باشه و ادم با درکیه درکل بیشتر حس مثبت گرفتم تا منفی

یه بار بنظرم راجع به پرستار یا کمکی باهاش حرف بزن بگو مثلا اگه یه روزی یه اتفاقی افتاد حاضره بگیره؟ چه برای خودت چه مامانش که کمکش باشن

اگرهمو دوست داريد و شرايطتون خوبه قبول كنبنظرم يه كم غذا درست كردن سخت نيستفكر كن پدر خودته وقتي اين ...

خانواده هردومون راضین خیلیم راضین منم میگم یکم غذا درست کردن و اینا چیزی نیست ازین میترسم که رفته رفته بدتر بشه!

زندگی پر حیاهوی پوچ

سلام.

خودتون بزارید جای ایشون اگه جاااتون عوض میشد و خدا نکرده دور از جون مادر خودتون نیاز به مراقبت داشت چه کار میکردید؟

فرقی نداره آدم زن باشه یا مرد، یه زمانی میرسه پدر مادرای همه مون به سنی میرسن که باید کمکشون کرد.

خور فکر کنید به این موضوع. خودتون حاضرید در زمان پیری پدر مادرتون به خاطر شوهر اونا رها کنید؟

من از اینکه پارتنرم اینقد مامانشو دوست داشته باشه حس خوبی میگیرم حس میکنم منم همونقدر میتونه دوست دا ...

مامانش و خیلی دوس داره فکر نکنم

بیشتر میخاد یجورایی من جای دخترش باشم برای مامانش 

همین منو میترسونه جای دخترش باشم با وظایف دخترش

زندگی پر حیاهوی پوچ

سلام.خودتون بزارید جای ایشون اگه جاااتون عوض میشد و خدا نکرده دور از جون مادر خودتون نیاز به مراقبت ...

نه خب من میگم بلاخره هرچی بشه پدر و مادرن اتفاقا همیشه خودمو میزارم جاش و اصلا منظورم این نیست که رهاشون کنه 

من فقط میترسم بخاطر خانوادش خیلی زیاده روی کنه و منو زیر پا بزاره در آینده

زندگی پر حیاهوی پوچ

مامانش و خیلی دوس داره فکر نکنم بیشتر میخاد یجورایی من جای دخترش باشم برای مامانش  همین منو م ...

نمیدونم 

خواهر نداره؟ 

ببین من خودم ناخوداگاه حس میکنم دخترشم اگه رابطشون باهام خوب باشه

ولی درکل فکر نکنم منظورش این باشه بری کاراشو بکنی

ی موقع مریض بشن خب غذا درست میکنیم دیگه

یا تو جمع من همین الان خونه خالمم برم سعی میکنم کمک کنم

مثلا در همین حد که احترام بذاری نه که وظیفت باشه همه کارارو بکنی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792