تمام اتفاقات از دوران دوستیمون تا الان رو ک مرور می کنم میبینم هرکاری دلش خواسته کرده ولی همیشه منو وادار کرده اونطوری باشم ک خودش دلش میخواد . آنقدر حالم بده بچه ها فقط دارم مینویسم ببخشید اگه ذهنم آشفته است
ما خانواده مذهبی بودیم بعد نامزدی با،زبون بازی منو راضی کرد مثل خودش و فامیلاش باشم . همه کاراش رو با زبون بازی پیش میبره . هر چی بیشتر میگذره بیشتر میفهمم چطور تو این سالها منو مطابق میل خودش تغییر داده . هستید حرف بزنم ؟