2777
2789

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

الان پسر من ۸ سالشه

ولی لجبازی نداره


لجبازی ربطی به حضور یا عدم حضور بچه دیگه نداره


 برخوردهای خودتون رو بررسی کنید. 

جنین از بدو تشکیل، انسانه...چی باعث شده فکر کنید یک تکه گوشته و جزئی از بدن مادر؟ فقط یک مدت احتیاج داره به تنها پناهگاهش تا سریع مراحل تکامل رو طی کنه...همونطور که نوزاد احتیاج به نگهداری داره...دستتون رو به خون فرزندتون آلوده نکنید! هیچکس از آینده خبر نداره، با چه تضمینی، حق حیات به فرزندتون نمیدید، شاید اون نجات دهنده تعداد زیادی از انسانها باشه...با وجود هر نوع سختی که در زندگی وجود داره! چرا این جنین نرفته در شکم مادری که سالهاست ناباروره، اما تدبیر امر الهی اونو گذاشته در شکم شما؟
من ن ولی خواهرم داره اختلاف سنی ۸ ساله زیاده اخه بچه ها باهم دیر ارتباط میگیرن

ببین خیلی به روحیه بچه ها ربط داره من و خواهرم ۸ سال اختلاف خیلییییی با هم خوبیم به خاطر فاصله سنیمون نه قهر داشتیم نه دعوا داشتیم به خاطر اینکه تو موقعیت های متفاوتی بودیم حسودی نبود در کل در صلح کامل بودیم 

من لجباز نبودم لوس بودم زمین تا آسمون بعد بچه دوم تغییر کردمعلتشم مامانم بود زیادی دنبال بچه بود دوم ...

چه خوب 

پس دومی رو حتما باید بیارم منم خیلی پیگیر اولی هستم همسرم بهم میگه اول مستقل کن این رو بعد 

الان یه سه چهار ماهی هست ول کردم یکم خودش کاراش رو میکنه

ببین خیلی به روحیه بچه ها ربط داره من و خواهرم ۸ سال اختلاف خیلییییی با هم خوبیم به خاطر فاصله سنیمو ...

نه سوال من قبل از تولد نی نی 

چه گیرهایی مامان بهتون میداد چه محدودیت و انتقادهایی آزارت میداد

بعد چه آزادی هایی به دست آوردی چون مامانا سرگرم بود

یکم بیشتر میگی چقد دنبالت بود به چه آزادی هایی رسیدی چند سالت بود

من به شدددددت بد مریض و بد غذا بودم چون هیچی نمی خوردم مثلا زنگ تفریح لقمه گرم میاورد مدرسه التماس سرایدار می کرد راش بده شاید من یه گاز بزنم به غذا از انواع دکتر و پروفسور گوارش بگیر برو تااااا طب سنتی و هر چی بگی پیگیرش بود قدم از هم سن و سالام یه وجب کوتاه تر بود ریزه میزه 

به خاطر تنهاییم که با بزرگ تر ها بودم پر حرف و فوضول بودم شیطونی که تا دلت بخواد شیطونی های شلوغ بازی نه،  خرابکاری می کردم عروسکو خراب کن و چیز میز گم کن و وسیله بشکون اینشکلی 

آخر هفته ها گریه می کردم بریم پارک بریم بازار بعد بیرون می رفتیم حوصله ام سر می رفت تو خیابون اذیت می کردم 

خواهرم اومد مامانم سرگرم اون شد خودم درگیر درس و مدرسه شدم تاااا دانشگاه شاگرد اول بودم به غذا افتادم قد کشیدم سال تا سال مریض نمی شدم خواهرمم بچه آرومی بود دوسش داشتم از بودنش راضی بودم خلاصه همه چی انگار درست شد خوب شد 


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز