خواب دیدم که فقر و بی ابی همه کشورم و در بر گرفته و همه خودکشی میکردن من انگار توی یک جاده بودم یک سری چراغ درست کرده بودم تو خواب فکر میکردم اگه اینا رو کنار جاده وصل کنم کسی خودکشی نمیکنه و شب هم بود
خودمو توی جنگل دیدم و شب بود دیدم یک زنه همش داره ار یک خواننده معروف بزور مصاحبه میخواد بکنه و این یهو عصبانی میشه و شروع میکنه زنه رو وحشیانه زدن
من اولش ترسیدم دخالت کنم و کنارش یودم اما عصبانی شدم و گفتم بس کن که یهو شروع کرد منو زد
خودمو به جاده رسوندم و روز بود دوباره میخواستم چراغ هایی که ساخته بودم و وصل کنم و از کنار جاده اومدم پایین دیدم یک خرگوش مرده کنار اون تابلو هست و از خواب پریدم
توی اون قسمت زنه اولش خییلی ترسیدم
و اروم گفتم بس کن چون میدونستم اگه چیزی بگم منم میزنع ولی گقتم و خیلی بد منو زد
توی خواب نگران مردم بودم و سعی داشتم تا جایی که توانایی داشتم چراغ نصب کنم
یک ادم غریبه دو تا تابلو نشونم داد و گفت بین اون دو تا تابلو معروفه به دروازه مرگ
من سریع رفتم اونجا و چراغ ها رو وصل کردم به اون دو تا تابلو