دوست پسرم تقریبا یه سالی هست باهم دوستیم
من ۲۳ سالمه اون ۲۴ خیلی پسر خوبیه یعنی من هرچی میگفتم نه نمی آورد هرچیزی میخواستم می آورد یا هر کاری میگفتم انجام میداد و از همه نظر عالیه
این چند وقت بهش میگفتم خب یه ساله با همیم ته این ارتباط چیه میگه تو که میدونی مامانم و خواهرم به شدت مخالف ازدواج ما دوتاست ( دلیلش رو نمیتونم بگم ) گفتم خب اگر اینطوریه پس جدا بشیم من که نمیتونم یه ارتباط بدون نتیجه رو ادامه بدم اونم گفت نه نرو دوست دارم بمونی باهم باشیم خواهش میکنم نرو و اینجور حرفا
میگم خب مامانت و خواهرت رو راضی کن میگه من نمیتونم دربرابرشون دعوا راه بندازم بالاخره یه روز راضی میشن
البته اینم بگم دوست داشتن هیچکس رو باور نداره حتی من میگه همه دوست داشتنا ظاهریه کسی عمیقا دوست نداره
چندین بار بهش گفتم که دوستش دارم و تقریبا یه ماه پیش گفتم برای آخرین بار بهت میگم من دوست دارم چرا متوجه نمیشی چون واقعا هیچ کس اینقدر به دلم ننشسته
میگه من شما دخترا رو خوب میشناسم همتون عین همین فقط برای وقت گذرانی میاین گفتم باشه برای خودم متاسفم که راجب من اینطور فکر کردی و خداحافظی کردم و بلاکش کردم
حس میکنم قبلا تو زندگیش شکست خورده که راجب من اینطور فکر میکنه
الان هم دلم براش تنگ شده هم خیلی دلم میخواد بهش بگم چرا راجب من اینطور فکر کردی که منم مثل بقیه دخترام
شما باشین پیام میدین