منک خونه شوهر بودم
خانواده شوهرم خ اذیتم میکردن
اخرین بار باعث شدن برم برای جدایی و دادگاه اما شوهرم قول داد اذیتم نکنن و با شرط قطع رابطه شکایت دادگاهو پس گرفتم برگشتم
دیگ شوهر تنها میرفت خونه مادرش و مهونی ک دعوت میشد از سمت خاله عمه و عموش
منو نمیبرذ ، باباش ماشین داشت اما زنگ میزدن ب شوهرم بیا ما رو ببر ، میرفت میبردشون من تنها تو خونه مینشستم و میگفت چون با خانوادم قهری با فامیل شونم نباید رفت و امد کنی
هرچی میگفتم اونا ب من بد کردن اما من فامیلاتو دوست دارم و... گوش نمیکرد حتی مثلا ۱۳ بدر میشد ماشین داشتن اما ماشین شوهرم میگرفتن یا شوهرم میبردشون من مینشستم خونه
ومادرشوهر من ب شدت اهل جادو و دعا بود
و از این طرف
با براذرم همسایه ایم
مامان بابام پیرتر از مادر پدر همسرمم اونا ۵۰ و خورذه ای بودن
مامان بابام ۷۰ خورده ای ماشین ندارن
همیشع احترام عروسمون دارن گل نازکتر بهش نمیگن بااینک اون بد هست
عروسمون به شدت بد ذات و بااینک همسایه ایم اصلا رفت و امد نداشیتم اون هروقت دلش میخاد امده ولی ما بی دعوت نرفتیم و هیچ دخالت وکاری باهاش نداریم عین دوتا همسایه غزیبه ایم کلا
عروسمون پشت مون حرف ناحق زده بود از حسادت مادرم شنید رفت بهش گفت ازت توقع نداشتم اونم چون جوابی نداشت پرید ب مامانم بی احترامی و داد و دعوا و مادرمم قهر کرد باهاش
الان داداشم بخاد بره فروشگاه عروسی عزا و هرجا زن شو میبره
مادرم نمیبره
مادرمم اسنپ میگیره میره فروشگاه
مراسمای ختمو چون وسیله نداره نمیره
عروسی چون وسیله نداره نمیره
و زن داداشم ب شدت اهل دعا وجادو هست
نمی دونم این جریانا بخاطر اهل جادو و دعا نبودن منو مادرمه چون من بمیرمم پیش غیر خدا نمیرم برای حاجتم
یا علت دیگه ای داره
اما می دونم خ ناراحتم
دلم میخاذ منو مادرمم با عدالت باهامون رفتارشه
دلمون میخاد ماهم عزیز باشیم
وقتی ک همسر هستیم ، مادر و خاهر شوهرا عزیزن و حرف حرفه اوناست اولویت اونان
وقتی مادرشوهر و خواهرشوهریم ، همسراشون عزیزن و اولویتن و حرف حرفه اوناست
چکار کنم ؟
چه دعایی چه نمازی بخونم منم عزیز شم؟