دیدی میگن امروز روزم نبود؟ من دو هفته س زندگی ندارم
خبر مرگم کنکور دارم هزار جون مشغله دارم
اون دقت دخترر داییم که مامانم خیلی باهاش صمیمیه شوهرش بهش خیانت کرده و حالا اومدن همه سمت ما
انرژی منفیا رو کاری اصلا ندارم..
مقایسه های مامانمو نمیفهمم که با اینکه بابام مردی نیست که خیانت کنه الکی بهش تهمت خیانت و اینا می
زنه... واقعن دلم واسه بابام میسوزه
ینی بینینین دقییقاا بعد اینکه از حرف زدن باهاشون میاد مامانم خونه رو بهم میریزه..
دارم دیونه میشم.. انرژی منفی داره نابودم میکنههه
من واقعن با درکم ولی دارم با خیلیییی چیزا دست و پنجه نرم میکنم فقط نمیخام کسی ناراحت بشه😭
حال بدی هاشونو میبینم.. دختر داییم میبینم ک کاری نمیتونم براش بکنم.. بی حوصلگی های خودم..
اینکهه به مامانم گفته بیاد خونمون کار کنه پول بگیره.. خجالت میکشم خونمون کار کنه.. حالمم بدههه چجوری بگم:)
همش ترس دارم ترس اینکه فک کنه من تو ناز و نعمتم و اون.. و یچیزیم بشه:))
دلم واسه خودم و دختر داییم مامانم و.. میسوزه..
واقعن دارم اذیت میشم.. ولیی خانوادم اصلا درک نمیکنن . مثلا امروز اصلا درس نخوندم..
بعد تازه همه هم انتظار خانم دکتر شدن ازم دارن.. اگه قبول نشم مطمئنن کلییی خوشحال میشن..
به مامانم میگم مامان من دخترر داییم دوس دارم ولی وقتی هر بار تو میای اینجوری میشی نرو.. من طاقت ندارم جدا بشین
بعد میگ سرت میاد!..اخههه من چ گناهی کردم.. من چیکار کردم که این حرفو میزنهه.. من بد کسی و نخواستم.. خدا خودش میدونه این کارای مامانمه ❤️🩹❤️🩹
همینجوری چون کسی و نداشتم خواستم درد دل کنم🖤🫠