یه اتاق دنج و کوچیک...
ی بخاری روشن گوشه اتاق و لحاف و تشک سنگینی که کنارش پهنه...
صدای بارونی ك مث سیل داره میباره و هر قطرش با برخورد ب سقف شیروونی صداشو چندبرابر بیشتر میکنه و به درونت نفوذ میکنه...
فردایی ك تعطیله و ذهنی که فارغ از هررر دغدغه ایه...
دلم یه همچین چیزی میخواد
دلم ی ارامش میخواد
و الان ازین مواردی که گفتم هیچکدومو ندارمممم
ن بارون میاد ن بخاری دارم ن هوا درون حد سرده نه فردا بیکارم ن رو زمین دراز کشیدم..هیچیی🥲💔