تو عروسی بودیم رو ی میز نشسته بودیم
دوتا جاریاشم بودن
من از خودم عکس میگرفتم برگشت گف من ک خوشگلم بد عکسم برعکس تو زشتی ولی عکسات قشنگ میفته
اون یکی جاریش ریز ریز میخندید ولی اون یکی ناراحت شد برام برگشت تا خودت خوشگل نباشی عکستم خوب نمیفته خودشم قشنگه من خیلی اروم گفتم شما نمیخاین قبول کنید زشتید تقصیر من چیه
حالا من زشت کار ندارم ولی قلبم خیلی شکست ده سال ازم بزرگتره همین بش بگی برو اونور هزار دعوا راه میندازه از بس بی جنبس ولی هرچی دوسداره میگه خودش
زشتم قبول دارم ولی حق دارم برا خودم عکس بگیرم که🥺🫠