من یک دوست و تقریباً همکار دارم که از دوران دبیرستان با هم دیگه دوستیم ، دوست ما پزشک هستن
شوهرش قبلا کارها کرد الان سرمایه بالایی داره برای همین شوهرش اکثر خونه است و با سرمایه اش گاهی کارها میکنه..
خلاصه دوست ما ۱۲ ساله ازدواج کرده الان ۳۹ سالشه
شوهرش هم ۳۹ سالشه یک مرد بشدت جنتلمن، باادب، باایمان، خیلی زیاد خانواده دوست عاشق زن و بچه خودشه، چشم و دل پاک، بشدت خیلی زیادی خوش اخلاق و مهربان.. تحصیل کرده واقعی یعنی صحبتش، طرز فکرش، هستش تحصیل کرده است..بشدت ذات پاک و باشرف،
اهل کار خیر و مدام به مردم و نیازمندان کمک میکنه..
برای آدما کم دست ، یتیم خانه میسازه، جهیزیه میخره ، وسایل خانه میخره ، خورد و خوراک میده و خلاصه..
از اونا که در صحبت و طرز فکر بشدت روشنفکر ولی نماز شب میخونه..
من مثل برادر خودم دوسش دارم شوهرشو.
اینا ۲ ساله بچه دار شدن یک دختر خیلی خیلی خیلی خوشگل دارن از اونا که میبرن بیرون همه حتی عابرها پیاده میان بوسش کنن
حالا مشکل دوستم با شوهرش چیه ؟!
بچه..
شوهرش بچه رو دست هیچکس نمیده از وقتی به دنیا اومده چون شوهرش وقت آزاد گفتم زیاد داره و اکثر مدت خونه است و تایمش تو طول روز آزاده.
تمام کارها بچه رو خودش انجام میده یعنی نمیذاره دوست تو بزرگ کردنش و بچه داری دخالت کنه
دوستم میگه ۲ ساله بچه دار شدم ۵ بار تا الان نخوابوندمش همه اش شوهرم اونو میخوابونه، بهش شیر میده، ...
بچه رو از خودش جدا نمیکنه اینقدر دوسش داره
شوهرش میره سر پروژه ها ساخت و سازش و پیمانکاری
بچه رو با خودش میبره
راه میره قربون صدقه بچه اش میره
یعنی بچه بغلش نباشه دق میکنه
بچه بخوابه کنارش میخوابه تا بلند بشه بچه باهاش بیدار میشه..
دوستم میگه ؛ دخترمون هر وقت مریض میشه شوهرم دیونه میشه دخترم تو بیماری بی حال و کسل باشه یا گریه کنه یا جاش درد کنه شوهرم باهاش گریه میکنه ، بی حال میشه و کسل.
الان مشکل و دغدغه دوستم شده وابستگی بی اندازه شوهرش به بچه و اینکه نمیذاره دوستم تو بچه داری کمک کنه به عنوان مادر نقشی داشته باشه.
دوستم میگه ؛ حس میکنم دخترمون نیست فقط دختر اونه
آدم تو بعضی دغدغه ها میمونه ولی تا الان مورد مشابه دیدید تو اطرافیانتان ؟! اگر بوده چجوری شده آخرش ؟