خیلییی حالا شدم مادر بد بخدا همین شوهرم اصلا خونه نیست ازقصد دیر میاد یکروز بمونه خونهمیبینه این بچه چکار میکنه امروز مای بیبی هاشو به ترتیب چیده بود رو بخاری زیرشو زیاد کرده بود منم داشتم ظرف میشستم دیدم چسبیدن جمع شدن اصلا یه وضعی
به دکترش گفتم بیش فعاله گفت چرا برچسب میزنی شیطونه دوسال ونیمشه حالا کدوم مادر برچسب میزنه من سوالی پرسیدم ببینم اگه هست بگم دارو بهش بده
دیگه نمیکشم خانوادمم کمک حالم نیستن شوهرمم حتی تعطیلات از قصد میره سرکار میگه مرخصی ندارم به دروغ که خونه نباشه ۵ ماه ماشینمو روشن نکرده بودم باتریش خوابیده بود مرتیکه حمال یکبار نگفت دستمال بده تمیز کنم یا برو استارت بزن به مکانیک زنگ زدم اومد برد نمایندگیش گفته بودن نصف باتری خالی شده بوده از بس خوابیده بوده شوهرم منتظر از من اتو بگیره اینقدر خوشحاله که از ۱۲۳ اومده بودن که بگه من مادر بدی هستم ولی بخدا قسم دور و اطرافم مادری ندیدم شبانه روزش رو برای بچش بزاره بچم بدنیا اومده بود با شکم پاره بلند میشدم شیرخشک درست میکردم ساعتمو رو زنگ میزاشتم دوساعت یکبار بیدار میشدم بعد همین مادرم ادعاش پیشه مادر خوبیه میگه هروقت گریه میکردید بهتون شیر میدادم یعنی ۴ ساعت بیدار نمیشدیدم بهمون شیر نمیداده نوزاد بودیم نمیدونی به چه روزی افتادم خدا لعنت کنه اول هپونی که زنگ زده به ۱۲۳ و همه کسایی که بخان قضاوتم کنن مخصوصا شوهر نفهمم