بچه ها ی دعوایی شد توخانواده ما الان تعریف مبکنم
قرار بود مامان و خواهرم برن بیرون
بعد خواهرم تصمیمش برگشته نمیخواسته بره
به مامانم نگفته مامانم دم اخری گفت برو بپوش
بعد اون گفت نمیام
مامانم عصبانی شد...گفت چرا؟ هنوز داد نزده بود
بهش برخورده بود فکرکنم اینجوریم بودکه...خب بیا بریم دیگه واسه چی نمیای بیخودی؟ ی همچین مودی داشت انگار
نمیدونم چجور بگم متوجه منظورم میشید؟
بعد خواهرم تند و تیز گفت میپرسیدی میگفتم!
اقا دعواشروع شد
ما اون وسط میز گذاشته بودیم داشتیم درس میخوندیم
بعد به خواهرم گفتم (با لبخونی) باید میگفتی بهش دیگه ...میگفتی کاش
بعد گفت چی میگی فلان و بهمان بیشتر داد کرد...
بعد بحث هی شدید شد، وسط دعوا گفت تقصیر توعه دهنتو نمیبندی چرا به من میگی باید چیکار کنم چیکارنکنم
اومد صورتمو زد و سرم کوبید به دسته مبل
مامانم سریع اومد گفت چیکارمیکنی
بچه ها من انقققققدررررر بحثشون بیخودی بود
خنده م گرفته بود ... یعنی ...نمیدونستم وقتی منو زد چیکار باید میکردم
و خنده م گرفت
خب؟