هوا خیلی خوب بود بخاطر کنکوری بودنم نمیتونم برم بیرون البه درس هم نمیخونم خیلی دوس داشتم برم بیرون حالم عوض شه
رژ البالویی که عاشقشم رو تو خونه زدم (مامان بابام بیرون بودن)کلی رقصیدم و اهنگ خوندم اخرش ی نگاه به خودم تو اینه انداختم با چشای پر از اشک با انگشت رژمو پاک کردم تا مامانم نبینه بهم حرف بزنه
از خودمم ی گوشی ندارم حتی
هعی فایده ای نداره این حرفا
دختر بودن چقد سخته...