اون دفعه تو امتحان حال یه دختری خیلی بد شد تو سالن بودیم بعد مشکل قلبی داره دختره بعد دیگه داشت به زور نفس میکشید فلان منم کنارش بودم نمیدونستم چیکار کنم ولی نگاهم رو اون بود اصلا امتحان یادم نبود بعد یکی از دخترا که جلوم بود خواست آب بده بهش دستش نرسید من زود ابو گرفتم درشو باز کرد دادم بهش دیگه میخواستم بلندش کنم فلان معاون اومد بعد دیدم بچه ها همشون سرشون تو برگشونه و یجوری دارن مینویسن انگار نه انگار یکی اینجا داره جون میده یه لحظه ترسیدم داداش اینا ربات کردن بچه ها رو رسما بابا ول کنید امتحانو طرف مرددددد پاشید یکاری بکنید