یکی بهم بگه این زندگی چیه یه روز عاشق یکی میشی جونتم براش میدی همون آدم بهت خیانت میکنه،بچه دار میشی اون بچه بزرگ میشه بهت ظلم میکنه،درس میخونی به جایی برسی آخرش میبینی که چی مثلاً،این روزایی که داری به سختی میگذرونی یبار بیشتر حق انتخاب نداری و زندگی که بیشترش اجباره،یهو به خودت میای میبینی که پیر شدی تازه اگه پیر بشی وقت رفتنه آدمایی که جونتم براشون میدادی فراموشت میکنن و ادامه میدن به زندگیشون اصلا این چه دنیایی مضخرفیه نه اومدنت با خودته نه رفتنت باید ادامه داد با کلی احساس با کلی سوال حتی نمیدونیم بعد مرگ چی میشه