پارسال تابستان مادرم بیمارستان بستری بود منم هرروز صبح تا عصر کنارش بودم بعد شیفت عوض میشد یه آقایی میومد با خواهراش به مادرشون رسیدگی میکردن بعد یه خانمی بود روبروی ما اونم همراه مادرش بود خیلی با همه صمیمی میشد و به همین بهانه همه کارای مادرش و گردن بقیه همراه ها مینداخت منو که واقعا خسته کرده بود ازبس کمک خواست..بعد به اون آقا گفت چرا تو میای زنت چرا نمیادخانمت وظیفه داره بیاد اون آقا نگاهی کرد و گفت من اولادشم من پسرشم وظیفه منه که از مادرم مواظبت کنم همسر من در قبال مادرم هیچ وظیفه ای نداره واقعا مرد خیلی خوبی بود..اون خانم سکوت کرد این حرفهارو در حالی زد که برادرای خودش حتی خودشون نیومدن چه برسه خانمشون بیاد واقعا هرکس باید سرش تو زندگی خودش باشه البته هر بیماری میومد و میرفت این خانم ته و توی زندگی شون و بیرون میکرد..
چه اخلاق خوبی
دیگه انسان ذاتش اجتماعی هست
نمیشه که توی یه محیط چند روز باشی سکوت و بی توجه به بقیه
خوشم نیومد! بعضی کارها از سر وظیفه نیست، پس انسانیت چی میشه؟!
دم اون اقا گرم
پشت اینهمه توقع زن ها از همجنسشون چیه؟
دقیقا همینه
یکی رو میشناختم مذهبی بود
یه پسر داشت
بخاطر کهولت سن پوشکی شده بود و خلاصه وضعش خراب بود
پسر الدنگش میگفت نه من دست به مادرم نمیزنم
خودش میگفت پسرم وظیفه نداره
بعد عروسشو میبردن پوشکشو عوض کنه!!!
عوضیای حقیر
پسر آشغال خودت دستش که نشکسته، بگو همون بکنه اگه جنم پرستار گرفتن ندارید
از این همرله بیمارا همیشه تو هر بخشی هست 😄
از اینا که فضولن و خونگرم
اتفاقا خوبه ،باعث میشه تایمی ک تو بیمارستان هستی زودتر بگذره
عزیزم اون خانم خیلی خسته کرده بود منو همش صدام میزد برام آب جوش بیار برام خرید کن بیا لباس مادرم و عوض کن و هزار تا کار منم همراه مادرم بودم واقعا خسته میشدم هم کار مادرم و انجام میدادم هم کارهای ایشون رو اگه ایشون خسته بودن منم خسته بودم خونه میرفتم شروع میکردم به تمیزکاری و آشپزی حالا آبجوش و خرید کجا بود چند طبقه پایین تر دوساعت منتظر آسانسور و هزارتا کوفت و زهرمار منم آدمم فولاد نیستم که
عزیزم اون خانم خیلی خسته کرده بود منو همش صدام میزد برام آب جوش بیار برام خرید کن بیا لباس مادرم و عوض کن و هزار تا کار منم همراه مادرم بودم واقعا خسته میشدم هم کار مادرم و انجام میدادم هم کارهای ایشون رو اگه ایشون خسته بودن منم خسته بودم خونه میرفتم شروع میکردم به تمیزکاری و آشپزی حالا آبجوش و خرید کجا بود چند طبقه پایین تر دوساعت منتظر آسانسور و هزارتا کوفت و زهرمار منم آدمم فولاد نیستم که
حق گفته
وظیفه فرزند هست که به مادرش احسان کنه (احسان در هر موقعیتی متفاوته) دیگه عروس و داماد اون وظیفه رو ندارند
در حد همراهی و از سر محبت نه بعنوان وظیفه
عزیزم اون خانم خیلی خسته کرده بود منو همش صدام میزد برام آب جوش بیار برام خرید کن بیا لباس مادرم و عوض کن و هزار تا کار منم همراه مادرم بودم واقعا خسته میشدم هم کار مادرم و انجام میدادم هم کارهای ایشون رو اگه ایشون خسته بودن منم خسته بودم خونه میرفتم شروع میکردم به تمیزکاری و آشپزی حالا آبجوش و خرید کجا بود چند طبقه پایین تر دوساعت منتظر آسانسور و هزارتا کوفت و زهرمار منم آدمم فولاد نیستم که
خدا رو شکر که اون آقا آدم فهمیده ای بوده.
بله بعضی ها شرایط دیگران رو نمیدونن ، فقط زود با معیارهای خودشون اندازه گیری و نتیجه گیری میکنن !
واقعا هم وظیفه اصلی خدمت و کمک به پدر و مادر به عهده فرزندان هستش ، چه دختر و چه پسر.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
