کسی تجربه بختک یا فلج خواب رو داره

🥲بعد یه سوال دیگه گفتید اطراف را میبینید بعد اگه چشما را نمیتونید باز کنید چجوری بیرون را می بینید؟

دقیقا اینجوریه من حس میکنم اون روحه هست بیدار میشه ولی جسم هنوز خوابع من یادمه پسرم کوچیک بود اینجوری که شدم تو ذهنم نگران پسرم بودم میدیدمش ولی نمی تونستم تکون بخورم داد میزد یا امام حسین ولی هر چه تقلا میکردم به بچم نزدیک بشم نمیشد انگار یه جسم سنگین روم بود من اون لحظه روحم رو کامل حس کردم 

نه من نگفتم اطرافمو میبینم اطرافمو نمی‌دیدم فقط صداهارو می‌شنیدم و حس اینکه می‌دونم بیدارم 

حتی یادمه ی بار خواهرم اومد بیدارم کنه بیدار نشدم ینی نمی‌تونستم خودمو تکون بدم تو دلم التماس میکردم کاش دستمو تکون بده من از این حالت دربیام ولی اون فقط محکم صدام میکرد منم مثل ی فلج افتاده بودم

من حس میکنم اون روحم بود بیدار بود جسمم خواب من به اطرافم کامل تسلط داشتم ولی هر کاری میکردم نمی تونستم تکون بخورم انگار یه چیز سنگین افتاده روم خیلی وقتا اونقدر وحشت تکرار این موضوع رو داشتم دیگع از خوابیدن می ترسیدم نفرت داشتم خواب راحتی نداشتم اصلا مخصوصا وقتی تنها بودم

ولی من اون لحظه اطرافم رو میدیدم حتی بچمو کامل میدیدم

حسش خیلی‌ بدتر از اینه که نگران سوسکه باشی 😂