البته دیشبم موقع خواب کلی حرف بارم کرد منم پتومو برداشتم رفتم اتاق بغلی امشبم میخوام همین اتاق بخوابم از صبح صددفه به بهونه های مختلف کلی غر زده سرم دعوا کرده.خیلی زود جوشه غرغروئه به همه چی گیر میده آتیشم میزنه با حرفاش.میدونه من وسواسم ۶ساله میگه اشپزخونت رو سوسک میزنه اینقدر کثیفه نمیدونم در سطل زباله روباز میکنی بو میده گفتم ۶ ساله داری با روح و روانم بازی میکنی یکبار حشره ای سوسکی چیزی دیدی تو خونه؟چه فایده که بگی بازم حرف خودشو میزنه..به راه رفتنم تو خیابون گیر میده به غذاهام گیر میده به بچه داریم گیر میده بچمون دوسالشه یکبار تا سر کوچه نبردش تو هیچکاریش کنارم نبوده بعد از من ایراد میگیره نفرینم میکنه فوشم میده بخدا دیگه روانی شدم از دستش😭😭😭😭به هر کی بگم باورش نمیشه😭😭😭
دیگه نمیخوام هیچی درست شه میخوام بدترشه نمیدونم بچمو چیکار کنم ولی میدونم که نمیتونم تحملش کنم.داستان آشنایی مارو بشنوین فکر میکنین دارین فیلم کره ای عاشقانه میبینین این شد اخر و عاقبت عشق و عاشقی اینقدر گریه کرد و پا پیچم شد تا فرصت آشنایی بهش دادم الان کارش به جایی رسیده که فقط منو تخریب میکنه از سرش خییییلی زیادیم ولی منو در حد خودش دیگه نمیبینه ۵ سال با خانوادش یکجا زندگی کردم تا اون بره پیشرفت کنه شاغل شه الان که شد منو در حد خودش نمیبیه
خاک تو سرم اگه میتونم.الان پریودم ببخشید اینحوری میگم واسه همین کاری به کارم نداره که جدا شدم موقع کاراش که شد از صبح محبت میکنه میاد میچسبه بهم به زور میبرتم اتاق خودمون منم که خرررررررر زود خرمیشم