2777
2789

بخدا دیوانه شدم باورم نمیشه انقدرازهم دورشده باشیم

توروخدا بیشتر اعصابمو خوردنکنیدفقط خانمایی که میتونن کمکم کنن یا مشاوره میدونن بهم کمک. کنن

منو همسرم عاشقانه اما سنتی ازدواج کردیم تحمل یک لحظه دوری ازهمو. نداشتیم ونداریم منتها بعداز بچه که اصلا ربطیم به بچه نداره اما دورشدیم دوروز پیش هم خوابیم ده روز جدا اونم چون بچه هام زیار گریه میکنن همسرمم مشغول کار از صبح تاشب بخاطر همین تنهامیخابه خلاصه ببین اخلاقش خوبه همیشه احتراممو داشت وداره چون بحث نمیکنه باهام فقط سکوت میکته یا انقدر بحث میکنه منو مقصرمیدونه بهش میگم تواصلا میفهمی خودت چته هرکاری بگم انجام میدی بهترینارو واسم میگیری چیزی تودلم. نمیزاری ولی چرا دوریم از هم اصلا حرف همو متوجه نمیشیم انگار غریبه هستیم دوتا غریبه که. فقط واسه رابطه مهربون میشی بامن میگه تهمت نزن قضاوت نکن خجالن بکش بهش گفتم تو همش سرت توگوشی بیرونم. میریم خندهات برافروشنده زن نه من همشو انکارکرو تهشم گفت خوب بودن تاوان داره گفتم الان. منظورت اینه ازدواج بامن تاوان خوب یودنت تواصلا خودت متوجه اخلاق رفتارت هستی میگه من هیچ مشکلی ندارم بخدا خیلی نگران رابطمم اصلا خیلی دورشدیم ازهم دیشب ۱۲شب اومد زنگ زدم. کجایی میگه پیش دوستم. گفتمهرشب هرشب دوستت گفت خب که چی گفتم یتی چی که جی ببین اوایل ترس از دست دادن منو داشت الان اصلا منم میخام باشگاه ورژیم شروع کنم میگم بیخیال براخودم زندگی کتم بعدش میگم مگه چقدر عمرمیکنم که طعم عشقو نفهمم که بیخیال عشق بشم اصلا گیجم بخدا میدونمم دوسم داره ولی معلوم نی چشه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792