یه اتفاق خیلی وحشتناک واسم افتاد😭
هنوزم زبونم بند اومده و حالم بده..
کلاسم تموم شد داشتم از پل رد میشدم برم اون سمت خیابون که سوار اتوبوس شم برگردم خونه
وسطای پل به مرده بدجور حالش خراب بود یهو هلم داد منم یهو داد زدم هووو چته پلشتتت! بعد هی میخندید منم همون لحظه دوان دوان گوشیمو کردم تو کیفم. نمیدونم چه جوری از پله ها اومدم پایین یهو دوباره دست گذاشت رو شونم منم گرفت!
منم یهو با ساعد دستم کوبوندم از پشت سر تو صورتش بعد یهو وایسادم دیدم دهن و دماغش خونی شده.. بعد یهو به خودش اومد حمله کرد من اومدم دوباره بدوام افتادم اومد یقه هودی مو گرفت منم جیغ و داد کردم فقط..
بعد یه آقاعه اومد جداش کرد بهش بد و بیرا گفت منم کاملا پنیک شده بودم دور و بر مو خوب نمیدیدم یه زنه هم اومد پیشم نشست آب داد آب پاشید روم منم نفس نفس افتاده بودم😭 نمیتونستم حرف بزنم😭
خلاصه اون مرتیکه رو نگهش داشتن پلیس اومد اونو بردش منم همون خانمه تا یه جایی همراهیم کرد تا حالم خوب بشه بعد با یه حال افتضاحی برگشتم سمت خونه
دیگه احساس امنیت نمیکنم😭😭😭😭