از چیزی ک میترسیدم ب سرم امد من سه سال وخورده ای با کسی تو رابطم ت این سه سالم بارها شده کات کنیم واشتی کنیم
اوایل آشنایی مونم دوسه بار پارنترم بهم خیانت کرد ک مچشو گرفتم اما افتاد ب التماس و.... منم خریت کردم بخشیدم از اون موقع هم دیگه چیزی ازش ندیدم
و حس نکردم خیانت میکنه
من چندبار گفتم رابطع رو تموم کنیم اما خب هی میاد محبت میکنه اصرار میکنه میگه خودمو میکشم...منم ب قول معروف خر میشم یا دلم میسوزه
قصدش ازدواج هست دوسش دارما ولی من اونقدرا بهش علاقهای ندارم در حقیقت یه جورایی چند ساله منو تو رودروایسی گذاشته
تو این سه سال و خورده ای هم بهش خیانت نکردم و هرجا هم کسی پیشنهادی دادسریع رد کردم بااینکه خیلی خیلی پیشنهاد داشتم چون حس میکنم نبايد بهش خیانت کنم
و کاره درستی نیس
اما آلان واقعا از کسی خوشم امده همه جوره واون طرفم خیلی خوشش امده ازمن
نه پارنترم ازم دل میکنه نه دلم میخواد بهش خیانت کنم
نه میتونم فکر اونو از سرم بیرون کنم
ب ناچار میخوام این کیس جدید رو که واقعا خوشم میاد ازش بخاطر پارنترم رد کنم
از یه طرف میگم پس دلم چی میشع
از یه طرف میگم نبايد خیانت کنم
از یه طرف نمیخواد دل پارتنرمو بشکنم
از یه طرف میگم من هنوز مجردم و تعهدی ندارم حق انتحاب دارم چون هنوز مجردم
من چیکار کنم فقط گریه میکنم افسرده شدم
کاش بعضیا این قدر نچسبن ب زندگی کسی دوست دارم پارنترم ازم دل بکنه ولی نمیره منم دلم نمیاد با رفتارام دلشو بشکنم از یه طرف میگم اونم چندبار ب من خیانت کرد پس حقشه
ولی من آدم خیانت نیستم
جدی تکلیف یکی مثل من چیه ؟؟
لطفا ملامت نکنید فقط راهنمایی کنید