والا ما سالهاست ک ملاقات اینا نمیریم
و کسی هم نمیاد
و حتی خبر دار هم نمیشیم.یعنی بهم نمیگیم
اصلا….من امسال اندازه موی سرم بستری شدم
و جراحی داشتم
خودم بچه هام
به عهدی نگفتم .حتی تلفنی با کسی حرف زدم
ولی نگفتم بیمارستانم
انفاقات مهم
دور از جون سکته و تصادف سنگین اینارو میفهیمم
و میریم ملاقاتی.
برای همین برام اوکی هست ک خواهرزاده شوهرم زنگ نزنه بهم
و نیاد دیدنم.
ولی اینکه شوهرم باهاش بره خرید وقتی من عمل کردم
برام قابل قبول نیست ، شوهرم اگروقت خالی داره باید به من رسیدگی کنه ن ک بره خرید.
این برام مهمتره تا اینکه چرا اون بهم زنگ نزده و شوهرم باهعش رفته بیرون