بچها من چند ماه پیش افسردگی داشتم دوتا بچه گربه اومدن توی پارکینگ من بزرگشون کردم حالم بهتر میشد شبا با گریه میرفتم پارکینگ اینقدر بغلم میکردن که یادم میرفت همه چی خیلی مهربون بودن کل پولهام رو براشون خرج کردم یکیشون دوماه پیش رفت زیر ماشین اینقدر گریه میکردم تا یکم بهتر شدم حالا اون یکی گربم ی چیزی خورده مسموم شده دو روزه حالش بده خیلی بد.حالا هر چی التماس مادر پدرم میکنم ببرنش دکتر نمیبرن اینقدر تحقیرم کردن همش بهم میخندن میگن فردا میمره مجبور میشیم جسد کثیفشو از پارکینگ جمع کنیم مادرم بی دلیل به اون طفلکی فحش میده نمیدونم دیگه چکار کنم اینقدر گریه کردم حس میکنم توی قلبم ی چاقوی بزرگ کردن اینقدر درد میکنه چرا زندگی من اینقدر کوفتیه؟اون طفلی رو چکار کنم بمیرم براش اینقدر درد داره فقط از خدا میخوام همه چیو ازم بگیره ولی اون خوب شه
سُلِداد: ریشه لاتین/ اسپانیایی،برگرفته از solitude به معنای خلوت و تنهایی...؛ از آنورکسیا و اختلالات خوردن( eating disorders )رنج میبرم ولی چون کمبود وزن ندارم و استخونی نیستم کسی باورش نمیشه:) !
نمیتونی ازشون پول قرض بگیری به بهانه دروغی مثلا بگو دوره مجازی میخوام شرکت کنم اگه پولت تموم شده
سُلِداد: ریشه لاتین/ اسپانیایی،برگرفته از solitude به معنای خلوت و تنهایی...؛ از آنورکسیا و اختلالات خوردن( eating disorders )رنج میبرم ولی چون کمبود وزن ندارم و استخونی نیستم کسی باورش نمیشه:) !
سُلِداد: ریشه لاتین/ اسپانیایی،برگرفته از solitude به معنای خلوت و تنهایی...؛ از آنورکسیا و اختلالات خوردن( eating disorders )رنج میبرم ولی چون کمبود وزن ندارم و استخونی نیستم کسی باورش نمیشه:) !