2777
2789
عنوان

خواهرامو ببریم روانشناس این صحنه ها رو یادشون میره

| مشاهده متن کامل بحث + 921 بازدید | 30 پست
نه شکایت نکرده قراره شنبه بره خواهرام رو همین الان از دکتر آورد خونه . بزرگه کنترل ادرار هم نداشت تا ...

با جلسات مشاوره حتما بهتر میشن عزیزم 

 

عزیزِ روزهای رفته تو کجایی؟🖤🥀                           

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

نه شکایت نکرده قراره شنبه بره خواهرام رو همین الان از دکتر آورد خونه . بزرگه کنترل ادرار هم نداشت تا ...

بمامانت بگو پسررو گیر بیاره انقد بزنه ان و گوهش یکی بشه اگ انقدر حساس رو بچش برینه دهنش

زمان موسی خشک‌سالی آمد. آهوان خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می‌شویم،لذا از خداوند متعال در خواست باران کن! موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!خداوند فرمود: موعد آن نرسیده،موسی هم برای آهوان جواب رد آورد!تا این‌که یکی از آهوان، داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. آهو پیش از رفتن، به دوستان خود گفت: «اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!»آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راهٔ برگشت، وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد، ناراحت شد! شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:«دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می‌نمایم؛ تا پایین‌رفتن از کوه هنوز امید هست!»تا آهو به پائین کوه رسید، باران شروع به باریدن کرد!موسی علیه السلام معترض پروردگار شد،خداوند به او فرمود: «همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که، آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!»هیچ‌وقت نا امید نشو،لحظه‌ی آخر، شاید نتیجه عوض شود          «توکل‌ات به خدا»

من باور نکردم یعنی جی

پسر دوازده ساله بچتونه زده دهنش پر خون شده

بعد هم پسر وحشی بوده هم باباش؟ 

کجا زندکی میکنن مامانتینا مردمشون اینطورین؟ کجایی ان

و اینکه دوربین چک کنین اگر دار

زمان موسی خشک‌سالی آمد. آهوان خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می‌شویم،لذا از خداوند متعال در خواست باران کن! موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!خداوند فرمود: موعد آن نرسیده،موسی هم برای آهوان جواب رد آورد!تا این‌که یکی از آهوان، داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. آهو پیش از رفتن، به دوستان خود گفت: «اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!»آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راهٔ برگشت، وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد، ناراحت شد! شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:«دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می‌نمایم؛ تا پایین‌رفتن از کوه هنوز امید هست!»تا آهو به پائین کوه رسید، باران شروع به باریدن کرد!موسی علیه السلام معترض پروردگار شد،خداوند به او فرمود: «همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که، آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!»هیچ‌وقت نا امید نشو،لحظه‌ی آخر، شاید نتیجه عوض شود          «توکل‌ات به خدا»

لعنت به اون مرد...

نه از یاد نمیره.ولی حتما پیش روانشناس ببریدشون.

بچه که بودم توی پارک پای مامانم به زمین گیر کرد و خورد زمین و بینیش زخمی شد...هنوز با یادآوریش اذیت میشم...نفسم به نفس مامانم بند بود...

لعنت به اون مرد...نه از یاد نمیره.ولی حتما پیش روانشناس ببریدشون.بچه که بودم توی پارک پای مامانم به ...

یجا یه روضه شنیدم از امام حسن ک سر سیلی خوردن حضرت زهرا تو کوچه  یکعمر حالشون بد بوده الان شما تعریف کردی یاد او ن افتادم الانم ک فاطمیست خدا مادرتونو حفظ کنه عزیزم بهش فکر نکن اتفاق بوده

زمان موسی خشک‌سالی آمد. آهوان خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می‌شویم،لذا از خداوند متعال در خواست باران کن! موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!خداوند فرمود: موعد آن نرسیده،موسی هم برای آهوان جواب رد آورد!تا این‌که یکی از آهوان، داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. آهو پیش از رفتن، به دوستان خود گفت: «اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!»آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راهٔ برگشت، وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد، ناراحت شد! شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:«دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می‌نمایم؛ تا پایین‌رفتن از کوه هنوز امید هست!»تا آهو به پائین کوه رسید، باران شروع به باریدن کرد!موسی علیه السلام معترض پروردگار شد،خداوند به او فرمود: «همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که، آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!»هیچ‌وقت نا امید نشو،لحظه‌ی آخر، شاید نتیجه عوض شود          «توکل‌ات به خدا»

واقعا اگه مادرتون شکایت نکنه حق خاهرات ب گردنش هست 

شکایت کنید دیه بگیرید پدر باباعه و پسره رو یه جا کنید

💔 تو اعتماد آخرم واسه عشق یه آدم بودی زدم قید همه چیزو از اون لحظه که با من بودی یه دنیا رو حریف بودم اگه فقط کنارم بودی تو جنگی رو شروع کردی که از قبل به تو باخته بودم تموم رویامو آجر به آجر با تو ساخته بودم خیال کردم که با قلبم درست تورو شناخته بودم💔😅

یجا یه روضه شنیدم از امام حسن ک سر سیلی خوردن حضرت زهرا تو کوچه یکعمر حالشون بد بوده الان شما تعریف ...

ممنونم از توجه و لطفتون...من مامانمو یه ساله که از دست دادم😞🖤اونم خیلی اعتقاد داشت...از بچگیم با هم میرفتیم روضه😭

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

کبد چرب

حسناامیدم | 1 ثانیه پیش

کف بین هست

رهجویان | 8 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز