یه خواستگار دارم دو هفته پیش اومدن خونمون
هفته ی قبل چهارشنبه گفت جوابت چیه گفتم یک هفته به من فرصت بده
برای من تحصیلات خیلی مهمه اون مهندسی خونده لیسانس دانشگاه آزاد داره و مهندس ناظره الان
من پزشکی خوندم اینو از همون اول میدونستم که تحصیلات مهمه واسم بهشم گفتم ولی گفتم بره و بیاد شاید به دلم نشست
تو این دو هفته چهار بار رفتیم بیرون باهم یه بارم منو رسونده تا دانشگاه و بعد برگردونده
خیلیم زود فضا رو احساسی کرد همش بهم میگه عزیزم الان زنگ زده میگه دلم برات تنگ شده جات خالیه تو ماشین کنارم منم گفتم کم زبون بریز به شوخی🤐
دیشب باهم بیرون بودیم گفت یا بگو آره یا بگو نه گفتم از نظر عقلی ۹۰ درصد اوکیه ولی احساسی ۵۰ ۵۰ ئه
ینی حس بدی بهت نداشتم
گفت پس حس خوبیم نداشتی؟
گفتم نه
بعد اینم ک برگشتیم پیام داد من به خانوادم چی بگم گفتم والا خانوادت خیلی زود جواب میخوان من تا صبح فکرامو میکنم اگه اوکی بودم ادامه بدیم بریم مشاوره هرچی مشاور گفت اگه هم نه که کلا تمومش کنیم
اینو ک گفتم خیلی ناراحت شد که قلبم گرفتو چطوری انقدر راحت میگی همه چی تموم تا صبحم نخوابید
منم صبح گفتم اوکیه بیا بریم مشاوره اگه نظر اون مثبت بود دیگه نظر منم مثبته
ولی واقعا راحت نیستم از اینکه اینهمه ابراز علاقه میکنه من حسی بهش ندارم هنوز