با رفتن من ب ی جایی مشکل داره کلا
امروز قراره با مامانم بریم یجایی تا بهش گفتم برگشت گفت ول کن بابا ینی نرو بعدم رفت خوابید کلا همون بار اولیم ک میگم میرم یجایی مخالفت میکنه مثلا عروسی دوستم ۲/۳ روز کشید تا راضی بشه برم
باید ب حرفش گوش بدم؟عقدیم خودمونم
میگه خونه ی فامیل دور نرو چرا باید بری ولی مامانم مجبورم میکنه میگه باید بریم و فلان
چرا روی شناختش بیشتر وقت نذاشتی خب
حرف مامانت گوش کن
ول کن بابا
نمیخواد بری
مهم نظر همسر شماست
کنترل گره
ازدواج هم کردید وضع همینه یعنی بیرون و کلاس و خریدو.. تنهایی کلا انگار معنایی نداره
اگر با این قضیه مشکلی نداری که هیچ
اگر مشکل داری به نظرم بهتره بیشتر برای ازدواج فکر کنی
بنظرم از یه مشاور کمک بگیر
بد دله؟
اوایل اینجوری نبود خیلی آزاد بودم وقتیم باهم دوست شدیم من ی آدم دیگه بودم دورم شلوغ بود کلی دوست و رفیق داشتم
کم کم تغییرم داد الان هیچ دوست و رفیقی ندارم و…نمیگم لایف استایل قبلیم خیلی خوب بود نه
ولی الانم سختگیری میکنه درسته امروز هیچی نگف ولی من فهمیدم ک رفت تو قیافه
این الان اینجوریه بعد ازدواج اخلاقای مزخرفش دو برابر میشه پس دختر خوب چشاتو باز کن بعد ازدواج زندانی نشی
