ی جریانی برا خیلی وقت پیشه ولی الان یادم اومد اعصابم یکم از یاد اوریش خورد شد
شوهر من هیج وقت نشد مثلا درمورد ی چیزی با من صحبت کنه حتی مثلا ی کلیپ خنده دار ببینه با من به اشتراک بزاره
کلا تمام سعیش اینه منو نادیده بگیره
حالا به اینجای کار کاری ندارم
ی روز حالم خوب نبود باهم رفتیم بیمارستان همون موقع ی خبر رسید که فیلم اتش سوزی پمپ بنزین شهرمون بود ملا چون شهر کوچیکیم خبر مهمی بود برامون هرکس نگران بود که کسی اتفاقی برا نزدیکانش نیفتاده باشه
همین که رسیدیم در پذیرش فیلم اون اتفاق اومد برا شوهرم منم کنارش بودم اینم بگم شوهرم ادم خیلی مغروریه این بجای اینکه نشون من که زنش باشم بده دستشو از شیشه پذیرش می بره داخل و فیلم و نشون خانمی که پذیرش میکردن نشون میده
خانم محترم هم ی نگاه حتی به صفحه گوشی نکرد و مشغول کارش شد
تا قیامت دل من خنک شد
کاش مثل این خانم زیاد بود