ازاول انتخاب خودم بود دوسشم دارم ازهمه لحاظم خوبه همه تلاششم واسه زندگیمون میکنه اما از بعداز زایمانم یه جور دیگه شد هیز شد اصلا توخیابون قشنگ دقت میکنم نگاه دخترا میکنه بعدمیگه توذهنت خرابه توفلانی خیلی عصبیم حالا امروز پسرمو برد بغلش داروخونه که شیرخشک بگیره دوستش اونجا بود دوستش رفت اونور دیدم بادختره داره میخنده اومد بیرون گفت پسرم کارراه میندازه ها زودی شیرگرفتیم اومدیم هیچی جوابشو ندادم دراومدم به پسرم گفتم ولیپسرم واقعا جنتلمن واسه غریبهها اصلا نمیخنده گفت الان منظورت منم گفتم به خودت شک داری گفت پس باعممی خجالت بکش از این رفتارات هیجی بش نگفتم چون مدام داره این رفتارشو تکرار میکنه اصلا فوبیاپیداکردم برم جمع مهمونی یاجایی که دختریا زن مجردباشه این باشون گرم میگیره خاستم بش بگم خاک برسرت برو از مردای جنتلمن یادبگیر حتی لبخندم به احترام زنشون به کسی دیگه نمیزنن ولی گفتم بیخیال بحثمون بالامیگیره اصلا اینجوری نبود یکسال اینجور شده خیلی عصبیم چجوری حالشوبگیرم
🦦کلا مردا منطق شعپر صفرر
تغییر رفتار دیگران کار بسیار سختیه
تو هم چند بار جلوش با مرداگرم بگیر تا حالش جابیاد
هیچ لذتی بالاتر از انتقام نیست
شاید زیاد حساس شدی گیر نده بهش همین که تلاش میکه برا زندگیت مشکل درست نکن بی خیال
احساس کردم یکم حساسی
چون گفتی پسرم جنتلمنه به غریبه ها نمیخنده،بابا بچه ست،گیریم بخنده،چیزی نیست که
بعدشم عزیزم اگه همسرت اینجور آدمی هم هست به روش نیار،وقیح ترش نکن،حرمت های بین تون رو نشکن.
اون الان فکر میکنه کاراش نرماله ،تو فکرت مریضه
اینجور مشکلات فقط با راه های خیلی خیلی مسالمت آمیز یابد حل بشه وگرنه همین حرف زدن ها و کنایه ها بدتر میکنه اوضاع رو
هیییی خواهر شوهر منم همینه میریم بیرون پیششم به دخترا نگاه میکنه سوت میزنه براشون چیزیم میگم میزنه در شوخی ازش متنفرم عوضیه هیز اعصاب خوردیش برا منه کثافت کاریاش برا بقیه
خودت حساس شدی داری با دست خودت اینارو بهش تلقین میکنی
تنها نمیزاره جایی برم برا آب خوردنم باید ازش اجازه بگیرم
وقتیم با خودش میرم اینجوریه به دخترا نگاه میکنه میگه اینو ببین اونو ببین اگه دخترم نبود خیلی وقت پیش ازش جدا شده بودم ولی الان واقعا نمیتونم شرایط شو ندارم
چرا مردا اینجوری شدن
یکی ندیدم سالم باشه
