من عروس آخریم، بعد جاری چهارمم هم سنمه
یک بچهی کوچیک داره از اول عروسیم بخاطر همسن بودنمون خیلی باهاش جور شدم
ولی حس میکنم جدیدا خیلی داره زیادهروی میکنه
یک بار ۱ ظهر، یک باز ۸ صبح، یک بار ۳ ظهر ، یکبار ۱۲ شب
زنگ میزنه اصلا درک و شعورش صفر شده
بعد هربار کنار میام میگم زشته میخواد بیاد سمتم فلان
الان تازه من حموم بودم و خیسسس زنگ زد ساعت سه
گفت بیداری گفتم آره میگه در باز کن ذارم میام سمتت
نگو کارگر داره رفته سمت مادرشوهرم درو باز نکرده(میخوابن ظهر) اومده سمت من
منم بهش گفتم عزیزم من الان خیسم بیام بیرون تو این هوای سرد مریض میشم برمیگرده میگه یعنی یه در نمیتونی باز کنی من ساکت شدم ناراحت شد قطع کرد توروم قطع کرد
خیلی خسته شدم از این کاراش بعضی وقتا عین خیالش نیست من خوابم ظهر زنگ میزنه میگه ها خواب بودی دارم میام😐🤦🏻♀️
مامانم و همسرم همون اویل عروسی گفتن از این دست بکش خیلی پرو و حسوده من گوش ندادم اینقدر بهش رو دادم که خانم بخاطر یکبار نه شنیدن اینجوری کنه
نمیدونم چیکارش کنم بخدا ازش خسته شدم