یه ادم به ظاهر مذهبی که از قضا همشهری و اشنای دور بود اما تو کربلا عاشقش شدم
اولین باری که دیدمش چون خودم معتقد و اهل خدا و پیغمبر بودم عاشق به ظاهر ایمان و نجابت و نوع لباس پوشیدنش شدم
یکسال برای رسیدن بهش انواع دعاهای حاجت رو میخوندم اما انگار خدا نمیخواست برسم
اخرش یکیو واسطه کردم منو بهش معرفی کنه
اوایل خجالت میکشیدم باهاش حرفم بزنم اما ۹ ماه باهم تو رابطه بودیم
بعد از ماه ششم از نقشش بیرون اومد شد یه ادم کثیف هول که اهل مشروب بود و کمترین خلافش سیگار بود یه ادم که کلی روابط جنسی متعدد خارج از شرع برای رفع نیازش داشت و من با همه ی اینا کنار میومدم چون دوسش داشتم اما اون در اخر با بی رحمی تمام و فوحش و ناسزا منو ول کرد و رفت
کسی که یه شب قبل از رفتنش قول داده بود تا ابد بمونه...
حقیقتا ثبات روانی و شخصیتی نداشت
الان خیلی ناراحتم بعد از رفتنش افسردگی شدید گرفتم اما به این نتیجه رسیدم که کار خدا بود که ما باهم ازدواج نکنیم
چون داشت منو از خدا هم دور میکرد... الان دوباره برگشتم به نماز و دعا خوندنم اما دیگه روحیه ی قبلو ندارم
کاش جوونا منو درسی بدونن که هیچوقت تو زندگیشون به هرکسی بخاطر ظاهرش اعتماد نکنن
من خانوادم گفتن این پسر بدردت نمیخوره اما گوش نکردم... واقعا خانواده ها یه چیزایی میدونن که ما نمیدونیم