سقوط تمام نشده است.
من لحظهای که تو رفتی، مُردم؛
اما تقدیر مرا مجبور کرد با جسدِ این عشقِ مرده،
به راه رفتن ادامه دهم.
این قلب، دیگر قلب نیست؛
یک تله است.
تلهای برای صیدِ هر صدایی که شبیه تو باشد،
و هر بادی که بوی تو را بیاورد.
نمیسوزم. آتش تمام شد.
حالا فقط خاکسترم؛
و این خاکستر هم هر شب با وزشِ یادِ تو،به هوا میرود،
تا بفهمم حتی برای خاکستر شدن هم لایقِ آرامشِ ثبات نیستم.
تو فقط نرفتی.
تو را بردی با خودت؛
و هرچه در من هست، اکنون ترجمهی محالِ «نبودنت» است.💔🖤
دلنوشته📝08/20