راستش الان که با خودم صادقم فهمیدم که چرا حاضر به آشتی نیستم
به خاطر اینکه حاضر نیستم پاش به خونه م باز بشه
برای اینکه تفریح و مسافرت و مهمونی و... نتونه با برادرش یا با ماشین ما بیاد
برا اینکه نتونه هر شب بیاد شب نشینی خونمون
برا اینکه شوهرم خیلی حرمتش میگیره و براش ما انجام میده ولی من برادر ندارم. که پشتم باشه
برا اینکه دختر یکی یدونه خونه س و پدر مادرش پشتشن ولی پدر و مادر من هیچی برام نکردن و دختر رو آدم حساب نمیکنن
اون خیلی زن شادیه و از همه چی لذت میبره ولی من افسرده هستم