من خستم تو یه خانواده ای بزرگ شدم مرد سالار ازدواج سنتی سن کم نذاشتم درسمو ادامه بدم نذاشتم یه هنری یاد بگیرم هیچی الآنم یه نوزاد دارم روز به روز افسرده تر میشم دوستیم دوربرم ندارم وقتی آدم یکسره خونی دوستی ام پیدا نمیکنه تو خونه کش مو میدوختم با کیف آرایشی الان نمیتونم همش دنبال یکاریم ولی تهش به پوچی میرسه