آره مثلا تو رمان اول محبوبه از پنجره میبینه که مادرشوهرش اومده تو حیاط داره با رحیم حرف میزنه
محبوبه تو خیالش فکر میکنه مادرشوهرش اومده رحیم رو پر کنه بندازه به جونش
رحیم هم وقتی میره داخل خونه با محبوبه دعواش میشه
ولی از زبان رحیم میفهمی که یه اتفاقی افتاده بود که ربطی به محبوبه هم نداشت مادرش میاد راجع به اون اتفاق صحبت میکنه
رحیم هم از صبح کار کرده بوده و خیلی خسته بود و سر اون اتفاق یه خورده ناراحت و نگران بوده (دقیق یادم نیست چه اتفاقی بود)
ولی محبوبه یه کم غرغر میکنه و رحیم اعصابش بیشتر خورد میشه