2777
2789

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خانواده جدید ژانرش مثل اینا نیست خانوادگی،  عاشقانه و کمدی هست عالیههههه ۵۸ قسمت

وصیتنامه آهنگین کوروش بزرگ: منم کوروش وپادشاه جهان‌ به شاهی من شادمان مردمان‌ به بابل درآمد سپاهی زمن‌ رها کردم این سرزمین راز مرگ‌ به بابل چو وارد شدم بی نبرد سپاه من آزار مردم نکرد من برده داری برانداختم‌ به کارستمدیده پرداختم‌کسی رانباشد به کس‌ برتری برابر بود مسگر و لشکری‌ پرستش‌ به‌ فرمانم‌ آزادشد معابد دگرباره آبادشد به دستورمن صلح شدبرقرار که بیزاربودم من ازکارزار میان دو دریا در این سرزمین‌ خراجم دهدشاه وچادرنشین‌ زنو ساختم شهر ویرانه را سپس خانه دادم به آواره ها مرا در جهان هدیه آرامش است‌ به گیتی شکوفایی و دانش است‌ چو روزی مرا عمر پایان رسید زمانی که جانم ز تن بر کشید نه طاغوت باید مرا در بدن‌ نه با مومیایی کنیدم کفن‌ که هر بند این پیکرم بعد از این‌شود جزئی از خاک ایران زمین‌که هر بند این پیکرم بعد از این شود جزئی از خاک ایران زمین.                                                                                            زنده باد خاک پاک ایران زمین💚🤍❤️ زنده باد خلیج همیشه پارس🌊🌊🌊🌊🌊🌊 زنده باد زبان اصیل پارسی❤️❤️

این همه سریال میبینم ولی وقتی میخوام به یکی پیشنهادی بدم همشون از ذهنم پر میکشن و فقط جومونگ میمونه

خدایا

حیف شد اسی میدونم پیشنهادای خوبی برات دارم ولی یادم نمیاد چی بودن

🌾 نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک ۴-۵ ساله‌اش می‌آید. امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه... پاورچین، بی‌صدا، کاملا فضول، رفتم پشت چشمیِ در. بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله... بچه: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ جا، شنبه ها روز خاله بازیه... کمی بعد بچه می‌پرسد: فردا کجا میریم؟ مامان با ذوق جواب می‌دهد: فردا صبح میریم اون جا که یه بار من رو پله هاش سُر خوردم! بچه از خنده ریسه می‌رود... مامان می‌گوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... مامان همان‌طور که تی می‌کشد و نفس‌نفس می‌زند می‌گوید: خب من قوی‌ام. بچه: اوهوم... یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان می‌گوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.‏ نمی‌دانم ساختمان بستنی چیست؛ ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب شور هم حرف می‌زنند. بعد بچه یک مورچه پیدا میکند. دوتایی مورچه را هدایت می‌کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه پله پیاده‌اش می‌کنند که "بره پیش بچه هاش و بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم". ‏نظافت طبقه ما تمام می‌شود. دست هم را میگیرند و همین طور که می‌روند طبقه پایین درباره آن دفعه حرف می‌زنند که توی آسانسور ساختمان بادام زمینی گیر افتاده بودند. مزه‌ی این مادرانگی کامم را شیرین می‌کند. ‏مادرانگی که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودن که به مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ساختن دنیای زیبا وسط زشتی ها، از مادر، مادر می‌سازد. 🌸✏️سودابه فرضی‌پور

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز