بعد یک تَنِش شدید که اوضاع و احوال خانواده بهم ریخت
از نظر روحی روانی بهم ریختم و... درس ول کردم گفتم برم سرکار بعد اندی سال ... متاسفانه جایی که من کار میکنم به شدت سخته و ارتباط آدما زیاده ( نمیخوام بگم کجا کار میکنم)
ولی همینقدر بگم آدمای باسواد و سن بالا بی نهایت بی شعورن
بی نهایتتتت...کار خرابی شون میندازن گردن من و چون من تازه واردم کسی قبولم نداره و تا میام یک کاری کنم سر اونا گند میخوره بهم و اونقدر عصبی میشم که دیدم عه...ریزش سکه ای گرفتم به سلامتی😐
به همکارم بی نهایت خوبی میکردم چون ادمی نیستم سیاست مند باشم یا سرد باشم
هر خراب کاری داشت درست میکردم تا اینکه دیدم اون داره خراب کاری شو میندازه گردن من و قهر کرد چون گردن نگرفتم 😄😄
سرکار احساس ناامیدی و خستگی ک تنهایی گرفتم
از اینکه این راه انتخاب کردم پشیمونم اما راه برگشت ندارم
الانم دیگه همه بهم بی اعتمادن چون کارای اونو درست کردم
آدماش بهم تیکه میندازن و بی نهایت به عنوان جوونی که تو سن کم هم سرکار میره هم افسردگی شو درمان میکنه و میخواد سر پا بشه کم اوردم
تازه مسخره هم میکنن ...گوشی دیروز زنگ خورد برداشتم مشتری حرف شو زد عصری زنگ زده بود مسخرم کرده بود
چیکار کنم کم نیارم روحیه مو نبازم؟