دیگه گریه‌م نمیاد.
میخوام زار بزنم؛ دیگه توان ندارم.
هی اسمشو صدا می‌زنم و با بغض و چشمای نم‌دار می‌گم بهش تو رو خدا برگرد. 😔
یاد خاطره‌هامون افتادم، چه امید و آرزوهایی داشتم برای عروسیمون!
چه جوری دلش اومد؟
مگه ذوق منو ندید؟
نامزد یا شوهر؟
چی شد جدا شدین؟
بعد چندوقت؟
به کتفت گلم
😔😔😔
عقد بودی عزیزم؟مشکلتون چی بود؟
اووو ۸ ماهه خوب نمیشی عزیزم مگه بی احساس باشی
من بعد۳ سال خوب شدم
تازه یه سال اول باهاش دوست شدم
بعدش هر۴ ۵ ماه یبارچت واینا
تابالاخره نشد وازدواج کردم بعد۴ سال ولی خب این ازدواجمم بی نتیجه شد🖤
اگه خوب بود جدا نمیشدی به بدیاش فکر کن به بلاهایی که سرت آورده
برات حمد خوندم
نمیدونم دوست پسر بوده یا شوهر
ولی من از یه سیچوئیشن شیپ جدا شدم تا یک یا یکی و نیم سال خوب نشده بودم.
فک میکردم دیکه هیچوقت خوب نمیشم ولی شدم
ادمی دیگه بیاد تو زندگیت اوکی میشی
پس چرا من اصلا احساس ناراحتی نداشتم
خیلی ناراحت بودم که طلاق میگیرم ها ولی برای اون اقا ناراحت نبودم و نیستم و نخواهم بود
یه نگاهی به تاپیک هاتون کردم شوهر سابق شما اصلا شما رو دوست نداشته ، شما الان چرا باید برای کسی که ذره ایی بهتون علاقه نداشته، بشینین غصه بخورید ؟!!
عزت نفس و غرور تون کجا رفته ؟! رفته که رفته بره گم شه چه بهتر که زودتر طلاق گرفتید دوست داشتی الان با یه بچه طلاق گرفته بودی ؟! مگه قحطی کرد اومده که خودت رو هلاک می‌کنی ؟!
آن شاالله خدا یه مردی رو سر راهت قرار میده که معنی دوست داشته شدن رو باهاش میفهمی...
گذشته در گذشته درگذشت تامام بفکر خودت و از الان به بعد باش نبش قبر خاطرات نکن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
