این که نشد فرصت زندگی
اون پسری هم که میاد خواستگاری من حقی داره حق داره بدونه با کی داره ازدواج میکنه
نگم و ازدواج کنم و بعد ازدواج پسره بفهمه و طلاق تدلیس بده منو؟! مهریه نده خسارت هم از بابام بگیره که آبروم بره؟!
یا این که پسره طلاقم نده ولی یه عمر بزنه تو سرم و بگه من اگه میدونستم تو این جوری هستی باهات ازدواج نمیکردم و پسره از من نفرت پیدا کنه و بره با یه زن دیگه خیانت کنه و بگه چون زنمو نمیخوام؟!
اسم اینو میذاری زندگی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مردای جدید صبر و تحملشون کمتره تو این چیزا نسبت به مردای قدیم
خدا هرکس رو با یه چیزی امتحان میکنه یکی رو با بیماری یکی رو با فقر یکی رو با خونواده بد یکی رو با بچه مریض و...خدایی که بیماری داده درمان هم داده که درمان رو هم نمیخوای خودت
وسواس درمان داره بعضی بیماری ها هستن درمان ندارن اونا رو داشتی چی میگفتی؟
پسر مردم وظیفه نداشته جور خونواده تو رو بکشه خونوادت باید خودشونو اصلاح میکردن نه این که یکی دیگه زندگیش داغون شه فکر کن یه نفر بیماری روانی و خونواده بد داشته باشه قبل ازدواج نگه و با بچت ازدواج کنه یه عمر بچتو اذیت کنه بعد بگه چون خونواده بد داشتم نگفتم بیماریم رو و با بچت ازدواج کردم چون میخواستم از شر خونوادم راحت شم بهش حق میدی؟ اونچه که برای خودت نمیپسندی برای دیگران هم نپسند
مادر من مشکلات روانی داشت نگفت و ازدواج کرد و بابام طلاقش نداد ولی همیشه ازش نفرت داشت و میگفت بهش تو خودتو بهم انداختی خیلی مشکلات و دعوا بود بین مامان و بابام من که اسم اینو زندگی نمیذارم
تو فامیلای مادرم خیلیا بیماری های روانی داشتن نگفتن ازدواج کردن و شوهراشون یا طلاقشون دادن یا سرشون هوو اوردن یا یه عمر با رفتاراشون عذابشون دادن من به این زندگی نمیگم
اینه که میگم یه شوهر تو استثنا بود همه مردا مثل شوهرت نیستن