اگه بخواد تو چشم بقیه بکنه این داستان رو، عجالتا پیک میه
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
هیچی فقط بعدش پیر میشه تنها میمونه میگه کاش زودتر یکیو پیدا میکردم
خودتو گول نزن😂
منم مثل تو بودم دیر تصمیم گرفتم سینگل نباشم بعد متوجه شدم هر چی سن پسرا بالاتر میره افسرده و بی اعصاب و شکست خورده داغون ترن و نمیشه ب عنوان تکیه گاه روشون حساب کرد