اینو می گم که بفهمین مردم همش تو کار قضاوتن
بچه بود رفته بودیم یه مراسمی
پاییز بود ولی هوا مثل الان اونقدر سرد نشده بود
تو فضای باز بودیم
خانمای فامیل یه عده می گفتن کاپشن پسرت رو تنش کن یخ می کنه
می پوشیدم یه عده می گفتن در بیار گرمش'میشه عرق می کنه
من دوست نداشتم بهش شکلات بدم یهو یکی بهش یه مشت شکلات می داد و پسرم تا آخرین دونه می خوردشون
یا یکی احساس وظیفه می کرد از روی ذوق می رفت براش پفک می گرفت
پسر من اصلا نمی دونست پفک واسه چیه و تو مغازه سمت پفک نمی رفت ولی دیگه عاشق پفک شد