که سِر شدم
چند دیقه پیش بهم گفت تو اینوخونه دیگه جا نداری بازبون خودش فقط گفتم دیگه جا ندارم ؟!
قلبم بدجوری ازش شکسته ولی دیگه حتی اشکمم به خاطرش نمیاد
یادش رفته من قسط اون خونه رو دادم پول دانشگاهمو نداشتم بدم اما پول قسط خونه رو دادم پول حتی اتوبوس مسیر سرکارم تا خونه رو نداشتم پیاده میومدم تا خونه توگرما و سرما
بازم حیا نکردم دومین خونه رو هم خرید پولامم ازم گرفت من موندم ی دست لباسم که هیچی ندارم من میدونم دوسم نداره به خدا میدونم هیچ مادری درحق بچه اش همچین ظلم و ستمی نمیکنه همیشه هم میگه تو هیچ قسطی رو ندادی درحالی که چندین بار خودم رفتم با کارت خودم پرداخت کردم
دیگه خسته شدم از این ظلمی ک مادرم درحقم میکنه