میخوام تیکه های کتابمو بزارم اینجا ببینیم میپسندین، اینم یه تیکه اش نظرتون چیه؟؟؟ لطفاا همگی نظر بدینن، اسمش دریچه زنذگی هست
باهم به مغازه کوچک و پر از صندلی چوبی رفتیم فقط صندلی نبود قایق های چوبی کوچک، نردبان های نسبتا بزرگ، و بعضی ظروف اشپزی چوبی هم پیدا میشد، روی یکی از صندلی ها نشستم گویا تازه ساخته بود، نشستم و منتظر جوابم شدم،
ادامه داد: جوان، زندگی از نظر یک نجار ساده که تمام زندگی اش را با چوب و رنده و میخ گذرانده زندگی کاملایک چیز ساده است، مثل ساختن یک صندلی چوبی.
اولش یک تکه چوب زمخت و بی شکل داری، هیچکس متوجه زیبایی بعدش نیست و براشون یک چیز بی ارزشه ولی من، با چشمانم میتونم ببینم این میتونه به چه چیز زیبایی تبدیل بشه میتوانم یک صندلی زیبا و محکم بسازم ک انسان ها بتوانند رویش بنشینند و استراحت کنند و لذت ببرند،
میخواهم این را به تو بگویم، زندگی هم دقیقا همین است، اول کار، یک تکه چوب خام و نتراشیده و پر از پستی و بلندی داری، اما تو با انتخاب هایت، با تلاش هایی ک برایش میکنی با نگاه مثبتت به یک چیز ساده،
کم کم به او شکل میدی و یه جاهایی رو میسابونی، یه جاهایی رو اضافه یا کم میکنی، یکی از قطعه هارو میشکنی و دوباره از اول شکل میدی، ولی میدونی مهم چیه؟
-- خب مهم چیه!!؟
_ مهم این است که چی میخوای بسازی، مهم همین هدف داشتن