چن روز پیش داشتم از مشکلاتی که با شوهرم دارم با خواهرم حرف میزدم یهو خیلی رک با یه لحن بد برگشت گفت مشکلاتتو به من نگو شوهرم بدش میاد به من تعریف میکنی منم گفتم خب من چه بدونم بدش میاد زودتر میگفتی نمیگفتم دیگه از حرصم زدم بلاکش کردم چن بار زنگ زد ولی از بلاکی درش اوردم هرچقدر زنگ زدم جواب نداد یا رد داد منم دیگه زنگ نزدم
بچها یکی اینکه شوهر خواهر من از کجا میدونه من چی میگم به خواهرم حتما خواهرم میره تعریف میکنه که اونم بدش اومده دیگه
یکیم اینکه تولد دخترم نزدیکه خواهرم هرموقع یه مراسمی دارم این کارارو میکنه که نیاد سر اسم گذاری بچمم یه ناراحتی به وجود اورد همه اومدن اسم گذاری ولی خواهرم نیومد بعد یکسال اورد یه میلیون پول داد بعد جالبیش اینجاست پشت سر با مامانم میشینه دوساعت راجب زندگی من حرف میزنه اما به خود من میرسه اینجوری میکنه بارها مچشو گرفتم
بنظرتون چه مرگشه
بازم زنگ بزنم یا ولش کنم
اینم بگم قرار بود ژله و ساندویچ و اون درست کنه یعنی وسایلشو بخرم ببرم خونه مادرم بیاد باهام درست کنیم حالا که اینجوری شده اصلا نمیشه
